معنی گرد گرفتن
لغت نامه دهخدا
گرد گرفتن. [گ ِ گ ِ رِ ت َ] (مص مرکب) گردکسی یا چیزی را گرفتن. اطراف و جوانب او را گرفتن. محاصره کردن. اِغتفاق. (از منتهی الارب):
گسست و به خاک اندر آمد سرش
سواران گرفتند گرد اندرش.
فردوسی.
گرد گرفتن. [گ َ گ ِ رِ ت َ] (مص مرکب) از چیزی گرد ستردن. پاک کردن گرد. زدودن گرد.
فرهنگ معین
(مص م.) خاکروبی کردن، (مص ل.) خاک آلود شدن. [خوانش: (گَ. گِ رِ تَ)]
حل جدول
حف
فرهنگ فارسی هوشیار
(مصدر) پاک کردن گرد و غبار چیزی زدودن گرد، (مصدر) پوشیده شدن از گرد و غبار. (مصدر) گرد گرفتن کسی یا چیزی را.
معادل ابجد
974