معنی گرما
لغت نامه دهخدا
فرهنگ معین
(گَ) [په.] (اِ.) حرارت، سختی گرما.
فرهنگ عمید
گرمی هوا،
حل جدول
حرارت، دما
مترادف و متضاد زبان فارسی
تف، حرارت، دما، گرمش، گرمی،
(متضاد) برودت، سردی
فارسی به انگلیسی
Ardor, Heat, Pyro-, Temperature, Thermo-, Warmth
فارسی به ترکی
ısı
فارسی به عربی
حراره
تعبیر خواب
گرمای شدید: طلبکارها شما را به تنگ خواهند آورد - لوک اویتنهاو
اگر در خواب احساس کنید از گرما عاجز شده اید، علامت آن است که به خاطر نیرنگ یک دوست طرحهای شما به شکست می انجامد. - آنلی بیتون
فرهنگ فارسی هوشیار
حرارت، مقابل سرما
فارسی به آلمانی
Eifer (m), Erhitzen, Erwärmen, Glut (f), Heizen, Hitze (f), Wärme (f)
معادل ابجد
261