معنی گروه
لغت نامه دهخدا
فرهنگ معین
دسته، جمعیت، امت، فرقه، واحدی از سربازان شامل 9 نفر، امتیاز کارمند از جهت مدرک تحصیلی و سابقه کار که خود به چند پایه تقسیم می شود، اصطلاحی است که در دانشگاه ها به جای کلمه انگلیسی دپارتمان یعنی جزوی از دانشگاه [خوانش: (گَ رُ گَ)]
فرهنگ عمید
جماعت،
جمعی از مردم،
دستهای از حیوانات،
* گروه خونی: (پزشکی) نوع خون انسان یا برخی پستانداران که بر اساس وجود یا عدم آنتیژنهای خاص، بر سطح گلبولهای قرمز تقسیم بندی میشود، و شامل گروههای a، b، ab و o است،
حل جدول
مترادف و متضاد زبان فارسی
امت، جماعت، طایفه، طبقه، قبیله، جمع، جمعیت، جمهور، باند، توده، فرقه، جوخه، دسته، رده، رسته، فوج، عده 5، انجمن، جرگه، حلقه، زمره، سلک، ملا، سنخ، قشر، تیم، مجتمع، قافله، 10، بخش، دپارتمان،
(متضاد) فرد
فارسی به انگلیسی
Aggregation, Band, Batch, Category, Bevy, Block, Body, Camp, Circuit, Class, Clutch, Cohort, College, Company, Contingent, Corps, Crop, Crowd, Drove, Ensemble, Fraternity, Gaggle, Gang, Group, Lot, Multitude, Number, Panel, Party, Persuasion, Population, Ring, School, Sect, Set, Sort, Spher
فارسی به ترکی
grup
فارسی به عربی
احکام، باقه، تجمع، جحفل، جیش، حشد، رایه، زمره، زی، صغار السمک، صنف، عدد، عصابه، علبه، فریق، قطیع، قوات، قوم، کثیر، کومه، مجتمع، مجموعه، مدرسه، مضیف، نوع
فرهنگ فارسی هوشیار
جماعت، جمعی از مردم را گویند
فارسی به ایتالیایی
فارسی به آلمانی
Armee (f), Bund (n), Bündel (n), Bündeln, Büschel (m), Derschule [noun], Heeres [noun], Leute (f), Manche, Mancher, Manches, Verpacken, Viel, Viele, Vielen, Vielerlei, Gastgeber (m), Gruppe; gruppen [noun], Hostie (f), Schar (f)
واژه پیشنهادی
معادل ابجد
231