معنی گریوه

فرهنگ عمید

گریوه

تل، پشته، تپه، گردونۀ کوه: خری بر گریوه ز سرما بمرد / که از کاهلی جامه با خود نبرد (نظامی۵: ۸۱۸)،


گریوه نورد

آن‌که به‌چابکی و تندی از گریوه عبور کند،


ریوه

گریوه

فارسی به انگلیسی

گریوه‌

Causeway, Eminences

لغت نامه دهخدا

گریوه

گریوه. [گ َ / گ ِ ری وَ / وِ] (اِ) پهلوی، گریو [گردن، پشت گردن] اوستا، گریوا (حاشیه ٔ برهان چ معین). کوه پست و پشته ٔ بلند را گویند. (برهان). کوه کوچک. (آنندراج). زمین بلند و پشته ٔ خاکی که باران آن را رخنه کرده بزیر آمده باشد. (برهان):
شه بر آن اشقر گریوه نورد
کز شتابش ندید گردون گرد.
نظامی.
کآهن تیز آن گریوه ٔ سنگ
لعل و الماس ریخت صد فرسنگ.
نظامی.
همچنان زیر بار دلتنگی
میبرید آن گریوه ٔ سنگی.
نظامی.
روی صحرا بزیر سم ستور
گور گشتی ز بس گریوه ٔ گور.
نظامی.
چون باز پرنده بر گریوه
چون باد رونده بر تریوه.
لطیفی.
تو یقین دان که هر که بد عمل است
آفتاب گریوه ٔ اجل است.
مکتبی.
دیده اند از پس گریوه ٔ غیب
رب خود را بدیده ٔ لاریب.
اوحدی.
رهایی را نشاید هیچ تدبیر
گریوه پست و سیلاب آسمان گیر.
امیرخسرودهلوی.
|| عَقَبَه. (تفلیسی) (ترجمان القرآن). گردنه: چنانک به هر راه کی در آنجا روند بضرورت گریوه بباید بریدن. از این آب آن شهر غرق شد. (فارسنامه ٔ ابن البلخی ص 137). مایین شهرکی است در میان کوهستان افتاده در زیر گریوه ای و سر راه است. (فارسنامه ٔ ابن البلخی ص 123). و از آنجا «مرغزار رون » تا به گریوه ٔ مایین بگذرند راه مخوف باشد. (فارسنامه ٔ ابن البلخی ص 124).
صف زنده پیلان به یک جا گروه
چو گرد گریوه کمرهای کوه.
نظامی.
و محمد خوارزمشاه بقصد قلع این خاندان لشکری بزرگ آورد و در گریوه ٔ اسدآباد ببرف و دمه گرفتار شده و اکثر لشکر او تلف شد. (جامعالتواریخ رشیدی).
در شاهراه جاه و بزرگی خطر بسیست
آن به کزین گریوه سبکبار بگذری.
حافظ.

فرهنگ فارسی هوشیار

گریوه

(اسم) کوه پست پشته بلند، گردنه عقبه، زمین سراشیب، راه دشوار گذار: در شاهراه جاه و بزرگی خطر بسی است آن به کرین گریوه سبکبار بگذری. (حافظ)


گریوه نورد

(صفت) آنکه از گریوه بسهولت عبور کند: شد بر آن اشقر گیوه نورد کز شتابش ندید گردون گرد. (نظامی)

فرهنگ معین

گریوه

گردن، پشت گردن، کوه پست، پشته، تپه. [خوانش: (گَ وِ) [په.] (اِ.)]

حل جدول

مترادف و متضاد زبان فارسی

گریوه

عقبه، گردنه، سراشیب، گدار، ناهموار

فارسی به عربی

گریوه

رابیه

گویش مازندرانی

سرخ گریوه

از توابع دهستان چهاردانگه ی هزارجریب ساری

انگلیسی به فارسی

hillock

گریوه

معادل ابجد

گریوه

241

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری