معنی گزند رساندن
لغت نامه دهخدا
گزند رساندن. [گ َ زَ رَ/ رِ دَ] (مص مرکب) آسیب رساندن. صدمه زدن. گزند رسانیدن. اضرار: با تو عهد و میثاق میکنم که به هیچ نوع بر تو گزندی نرسانم. (تاریخ سیستان).
سری دارم فدای خاک پایت
گر آسایش رسانی ور گزندم.
سعدی (طیبات).
و رجوع به گزند رسانیدن شود.
حل جدول
نکایت
فارسی به انگلیسی
Hurt, Injure
فرهنگ فارسی هوشیار
(مصدر) آسیب رساندن صدمه زدن.
معادل ابجد
446