معنی گزینش
لغت نامه دهخدا
گزینش. [گ ُ ن ِ] (اِمص) (از: گزین + ش، پسوند اسم مصدر). (از حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین). برگزیده و پسندیدگی باشد. (برهان) (آنندراج):
شُه بر آن عقل و گزینش که تراست
چون تو کان جهل را کشتن سزاست.
مولوی.
|| (اِ) ترجمه ٔ خاصیت هم هست. (برهان) (آنندراج). از دساتیر است. (فرهنگ دساتیر ص 264) (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین).
فرهنگ معین
(گُ نِ) (اِمص.) برگزیدن، انتخاب کردن.
فرهنگ عمید
انتخاب کردن، برگزیدن،
بررسی صلاحیت متقاضیان استخدام یا ورود به دانشگاه،
(اسم) بخشی از اداره و مؤسسهای که این کار را انجام میدهد،
حل جدول
انتخاب، پسند، برگزیدن، دستچین، انتخاب کردن، گلچین
مترادف و متضاد زبان فارسی
انتخاب، تعیین، دستچین، گلچین
فارسی به انگلیسی
Choice, Designation, Election, Option, Pick, Selection
فارسی به عربی
اختیار، انتخاب
فرهنگ فارسی هوشیار
برگزیده و پسندیدگی
فارسی به آلمانی
Wahl (f)
معادل ابجد
387