معنی گسترش
لغت نامه دهخدا
گسترش. [گ ُت َ رِ] (اِمص) (از: گستر + ش، پسوند اسم مصدر). (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین). عمل ِ گسترده. || (اِ) هر چیز را که توان پهن کرد از دام و بساط و فرش و امثال آن. (برهان) (آنندراج). فرش:
بارگاهی بدو نمود بلند
گسترش های بارگاه پرند.
نظامی.
|| پوشش:
ز سنجاب و قاقم ز موی سمور
هم از گسترش ها ز کیمال و بور.
فردوسی.
|| هر چیز را که توان فروچید. (برهان) (آنندراج).
فرهنگ معین
گستردگی، پهن شدگی، فرش، هر چیز گستردنی، رواج، توسعه، بسط. [خوانش: (گُ تَ رِ) (اِمص.)]
فرهنگ عمید
گستردگی، پهنشدگی،
(اسم) [قدیمی] فرش و هرچیز گستردنی،
حل جدول
لطفا شماره مجله و صفحه
مترادف و متضاد زبان فارسی
انبساط، بسط، تعریض، توسعه، سعه، وسعت
فارسی به انگلیسی
Amplitude, Area, Breadth, Circle, Development, Diffusion, Dimension, Enlargement, Expansion, Extension, Range, Reach, Spread, Stretch, Width
فارسی به عربی
فسحه، اِتّساعٌ
فرهنگ فارسی هوشیار
هر چیز را که توان پهن کرد از دام و بساط و فرش و امثال آن
معادل ابجد
980