معنی گشاده دست

لغت نامه دهخدا

گشاده دست

گشاده دست. [گ ُ دَ / دِ دَ] (ص مرکب) جوانمرد. خیر. کریم. سخی. بذال. باسخاوت. طلق الیدین. (دستور اللغه): و عزیز مردی راست بود اندر عمل اما گشاده دست و شایگان نبود. (تاریخ سیستان). || نافذالامر. مبسوطالید:
گشاده دست شوی در جهان به امر و به نهی
گشاده دست شوی چون گشاده داری در.
رضی الدین نیشابوری.

فرهنگ عمید

گشاده دست

سخی، جوانمرد،
مسلط،

حل جدول

گشاده دست

بخشنده، ایثارگر

فارسی به انگلیسی

گشاده‌ دست‌

Bighearted, Bounteous, Liberal, Free, Freehanded, Generous, Greathearted, Largehearted, Lavish, Magnanimous, Munificent, Openhanded

فرهنگ فارسی هوشیار

گشاده دست

‎ جوانمرد سخی، مسلط نافذ امر مبسوط الید.

معادل ابجد

گشاده دست

794

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری