معنی گشاده ‌روی

لغت نامه دهخدا

گشاده روی

گشاده روی. [گ ُ دَ / دِ] (ص مرکب) آنکه حجاب ندارد. آنکه رو نبندد. || بشاش.خندان. شادان. طلق الوجه. (منتهی الارب):
رسیدند بهرام و خسرو بهم
گشاده یکی روی و دیگر دژم.
فردوسی.
|| بشاش. خندان. شادان:
گشاده روی باید بود یکچند
که پای و سر نیاید هر دو در بند.
نظامی.
گشاده روی کنی همچو گل وداع مرا
شکسته دل نکنی پیش عندلیبانم.
صائب.
رجوع به گشاده رو شود.

حل جدول

فرهنگ فارسی هوشیار

گشاده روی

آنکه حجاب ندارد، بشاش، خندان

معادل ابجد

گشاده ‌روی

546

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری