معنی گلابی
لغت نامه دهخدا
فرهنگ معین
از جمله میوه هایی که دانه های آن لعاب بسیار دارد و تقریباً به شکل بیضی است، وسیله ای بیضی شکل که مانند توپ از باد پُر می شود و از آن در ورزش مشت زنی استفاده می کنند. [خوانش: (گُ) (اِ.)]
فرهنگ عمید
میوۀ آبدار، شیرین و مخروطیشکل به اندازۀ سیب، امرود، مرود،
حل جدول
اربو
مل
آمرود
تحفه نطنز
نوعی کوفته ترکیه ای
اربو
گلابی درختی است گلدار از رده دولپهایها، از خانواده گلسرخیان. گلابی درختی برگریز میباشد که در شرایط آب وهوایی مناطق سرد جهان، جایی که زمستانهای سرد باعث برطرف شدن نیاز سرمایی زمستان آن میشود قابل پرورش و کشت است. میوهٔ این گیاه از لحاظ گیاهشناسی پوم است و جزء میوههای کاذب بهشمار میآید. میوه گلابی معمولی عمر انباری کوتاهی دارد به همین دلیل باید قبل از رسیدن کامل برداشت شود تا بتوان به راحتی به بازار رساند. گلابی اروپایی که در شمال ایران میروید، میوهای است سخت با طعم متمایل به ترشی و شیرینی است.
امرود- مل
امرود، مل
مترادف و متضاد زبان فارسی
امرود، مرو، مرود
فارسی به انگلیسی
Pear
فارسی به ترکی
armut
تعبیر خواب
خواص گیاهان دارویی
مفرح ومقوی وملین شکم و ضد قارچ است. نوع شاداب و رسیده آن کمتر مضرت دارد. مگر در سرد مزاجها افراط در مصرف آن مولد نفخ وناشتا خوردن آن مضر است. باید بعد از غذا خورده شود. و متعاقب آن آب سرد ننوشند. به عقیده چینی ها خوردن گلابی در زمستان سبب ضعف شده و برای مبتلایان به کم خونی مضر است. ولی برای مبتلایان به دیابت مفید است. از جوشانده برگ آن برای تسکین درد های جلو قلبی و سوزش مثانه استفاده می شود. در مبتلایان به ورم روده بهتر است آن را پخته مصرف کنند. باعث بهتر سوختن مواد چربی می شود. و تشنگی را بند می آورد.
کالری خوراکی ها
فرهنگ فارسی هوشیار
(اسم) درختی است از تیره گل سرخیان و از دسته سیبیها که دارای برگهای ساده و کامل و بیضوی شکل است. گل آذینش دیهیم است. میوه اش بر خلاف سیب کروی نیست بلکه دراز گردن و تقریبا بشکل نوعی حجم بیضوی است بطوری که طرف متصل بدم گل باریکتر و طرف مقابلش حجیم تر است. میوه این درخت شکلی را بوجود میاورد که بنام گلابی شکل معروف است. این گیاه اقسام متعدد دارد و تقریبا تمام آنها در آب و هوای معتدل و اراضی پر قوت عمیق میوه ها خوب میدهند. در ایران گلابی نطنز معروف است. معمولا برای تهیه میوه مرغوب از این دوخت آنرا پیوند میزنند و ازدیادش بوسیله قلمه هم انجام میشود کمثری انجاص آرموت ارموت امبرو همرو امرود مرود مرو اربو. کال اربو خج خاخاجه خج سوتی هم تولک تلکا تلکو تولی کا، آنکه گلاب استخراج کند گلابکش: چه خوش گفت آن گلابی با گلستان که هرچت باز باید داد مستان. (نظامی)، رنگ گل سرخ چهره یی صورتی: گلی چو روی عرقناک او گلابی نیست پیاله ای چو لب لعل او شرابی نیست. (مفید بلخی)، قسمی حلوا که در آن برگ گل ریزند (مستعمل در هند)، شیشه ای کوچک و مدور و منقش که در آن گلاب و شراب و مانند آن کنند (مستعمل در هند) : بی خودم از لب مستی که چو آب زمزم غنچه ته جرعه او را بگلابی دارد. (سلیم)، (قالی بافی) قالیهایی که در سر بند بافته شده و به قالی میر معروف است. نقشه آنها بوته های ترمه یی است. این بوته ها متن قالی را فرا گرفته و از جهت شباهت به گلابی یا بادام باسمهای گلابی و بادامی معروف اند. حاشیه آنها نقشه ای از خطوط راه راه و نقش مو دارد.
فارسی به ایتالیایی
pera
واژه پیشنهادی
اربو
معادل ابجد
63