معنی گلوله

لغت نامه دهخدا

گلوله

گلوله. [گ ُ لو ل َ / ل ِ] (اِ) غلوله. قیاس شود با هندی باستان گلاو (عدل، لنگه)، کردی گلور، گولوک (گلوله)، ایضاً کردی، کلول (لوله، غلطیدن، سقوط سخت) و ایضاً کردی، گولوله. (از حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین). غلوله که گروهه ٔ ریسمان و غیره باشد. (برهان) (آنندراج). مهره. بندقه. پاره ای از سرب یا دیگر فلز گردکرده که در سلاحهای ناری به کار برند. زواله. غالوک.

فرهنگ معین

گلوله

هرچیز گرد و گلوله مانند، فشنگ، جسمی ساخته شده از سرب که برای تیراندازی در سلاح های گرم به کار می رود. [خوانش: (گُ لِ) (اِ.)]

فرهنگ عمید

گلوله

هرچیز گرد و به‌هم‌پیچیده: گلولهٴ نخ، گلولهٴ پنبه،
(نظامی) جسم مخروطی‌شکل فلزی که با سلاح گرم شلیک می‌شود،

حل جدول

مترادف و متضاد زبان فارسی

گلوله

گرد، توپ، تیر، فشنگ، مچاله

فارسی به انگلیسی

گلوله‌

Round, Ball, Gunshot, Lead, Pellet, Projectile, Shot

فارسی به ترکی

فارسی به عربی

گلوله

رصاصه، صاروخ، طلق ناری، طلقه، عمود، قطره، کره

فرهنگ فارسی هوشیار

گلوله

مهره، پاره ای از سرب یا دیگر فلز گرد کرده که در سلاح های گرم بکار برند

فارسی به ایتالیایی

گلوله

pallottola

proiettile

فارسی به آلمانی

گلوله

Ball, Kugel (f)

واژه پیشنهادی

گلوله

هرا

هرا

معادل ابجد

گلوله

91

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری