معنی گل آلود
لغت نامه دهخدا
گل آلود. [گ ِ] (ن مف مرکب) تیره از خاک و لای. گل آلوده:
در گریه ٔ وداع تذروان کبک لب
طاووس وار پای گل آلود میبریم.
خاقانی.
دلم که خدمت زلف تو کرد چون گلسر
نکرده پای گل آلود شانه بازآورد.
خاقانی.
هر شام کز این خم گل آلود
بر خنبره ٔ فلک شود دود.
نظامی.
- امثال:
آب را گل آلود کردن و ماهی گرفتن.
و رجوع به گل آلوده شود.
حل جدول
گلی
فارسی به انگلیسی
Muddy, Murky, Turbid
فرهنگ فارسی هوشیار
یا خم گل آلود. کره زمین: هر شام کزین خم گل آلود بر خنبره فلک شود دود. . . (نظامی)
معادل ابجد
91