معنی گمانه
لغت نامه دهخدا
فرهنگ معین
گمان، حدس، چاه با نقبی که مقنی پیش از کندن قنات در محلی که گمان آب می رود حفر می کند. [خوانش: (گُ نَ یا نِ) (اِ.)]
فرهنگ عمید
چاه یا نقبی که مقنی پیش از کندن قنات در محلی که گمان آب میبرد حفر میکند،
[قدیمی، مجاز] گمان، حدس،
* گمانه بردن: (مصدر لازم) [قدیمی، مجاز]
گمان بردن، ظن بردن،
تصور کردن،
* گمانه زدن: (مصدر لازم) کندن نقب یا چاه برای پی بردن به آب،
* گمانه کردن: (مصدر لازم، مصدر متعدی) [قدیمی، مجاز] گمان کردن، پنداشتن،
حل جدول
ظن
مترادف و متضاد زبان فارسی
ظن، مظنه، احتمال
فارسی به انگلیسی
Bore, Borehole, Hypothesis
فارسی به عربی
ثقب
معادل ابجد
116