معنی گمان کردن

لغت نامه دهخدا

گمان کردن

گمان کردن. [گ ُ ک َ دَ] (مص مرکب) شک کردن. تردید کردن:
در هستی خدای گروهی گمان کنند
وندر سخاوت تو نکرده ست کس گمان.
فرخی.
|| پنداشتن. تصور کردن. صورت بستن:
تو گمان کردی که کرد آلودگی
در صفا غش کی هلد پالودگی.
مولوی.
- امثال:
گمان میکند علی آباد شهری است، علی آباد در سر راه تهران است و چون قصبه ٔ بزرگی است، مسافرین ساده لوح وقتی به نزدیکی آن رسند، تصور کنند شهری است یا به شهر تهران رسیده اند و مراداین است که پندارش بر خلاف واقع است. (فرهنگ عوام).

فرهنگ معین

گمان کردن

(~. کَ دَ) (مص ل.) پنداشتن، تصور کردن.

حل جدول

گمان کردن

زعم

انگاردن

فارسی به انگلیسی

گمان‌ کردن‌

Expect, Fancy, Guess, Presume, Imagine, Think, Speculate, Suppose, Surmise, Suspect

فارسی به ترکی

گمان کردن‬

sanmak, zannetmek, tasavvur etmek

فارسی به عربی

گمان کردن

احسب، اعتقد، مشتبه به

فرهنگ فارسی هوشیار

گمان کردن

‎ تصور کردن انگاشتن، پنداشتن توهم کردن: تو گمان کردی که کرد آلودگی در صفا غش کی هلد پالودگی ک (مثنوی)، شک کردن تردید کردن: در هستی خدای گروهی گمان کنند وندر سخاوت تو نکردست کس گمان. (فرخی)

معادل ابجد

گمان کردن

385

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری