معنی گمراه
لغت نامه دهخدا
فرهنگ معین
(گُ) (ص مر.) سرگشته، آواره، کسی که راه درست زندگی را انتخاب نکرده.
فرهنگ عمید
کسی که راه را گم کرده،
[مجاز] کسی که از راه راست منحرف شده باشد،
* گمراه شدن: (مصدر لازم)
راه خود را گم کردن،
[مجاز] از راه راست منحرف شدن،
* گمراه کردن: (مصدر متعدی) [مجاز] کسی را از راه راست منحرف ساختن،
* گمراه گشتن: (مصدر متعدی) [مجاز] = گمراه شدن
حل جدول
مترادف و متضاد زبان فارسی
ضال، غاوی، منحرف، منحط، ویلان، کژراه، سیاهدل، فاسد، ملحد،
(متضاد) مهتدی
فارسی به انگلیسی
Aberrant, Afield, Astray, Depraved, Deviant, Errant, Perverse, Perverted
فرهنگ فارسی هوشیار
آواره، بیراه، روگردان، سرگشته، راه گم کرده
فارسی به آلمانی
Anomal
واژه پیشنهادی
بی ره
معادل ابجد
266