معنی گمراه کردن
لغت نامه دهخدا
گمراه کردن. [گ ُ ک َ دَ] (مص مرکب) فِتنه. (منتهی الارب). اِضلال. (زوزنی). (ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی). غَوایَه. غَی ّ. تَغویَه. اِغواء. (منتهی الارب). سرگردان کردن. بی راه کردن. آواره کردن. به بیراهه انداختن. ضد رهنمونی کردن:
درست از همه کارش آگاه کرد
که مر شاه را دیو گمراه کرد.
فردوسی.
و قباد را بفریفت و گمراه کرد. (فارسنامه ابن البلخی ص 84). و رجوع به گمراه شود.
حل جدول
فارسی به انگلیسی
Beguile, Corrupt, Inveigle, Lie, Misguide, Misinform, Mislead, Pervert, Seduce, Solicit, Tempt, Vitiate
فارسی به عربی
اغو، ضلل
فرهنگ فارسی هوشیار
(مصدر) کسی را از راه خویش منحرف ساختن اضلال، از طریقه صواب منحرف گردانیدن اغوا ء، از دین حق منحرف ساختن اضلال.
واژه پیشنهادی
یاوه کردن
معادل ابجد
540