معنی گنگ شدن
لغت نامه دهخدا
گنگ شدن.[گ ُ ش ُ دَ] (مص مرکب) لال شدن. خَرَس:
هرکه تو را هجو گفت و هجو تو برخواند
روز شهادت زبان او بشود گنگ.
منجیک.
تیره شد آب و گشت هوا روشن
شد گنگ زاغ و بلبل گویا شد.
ناصرخسرو.
گر زبانم گنگ شد در وصف تو
اشک خون آلود من گویا خوش است.
عطار.
رجوع به گنگ و گنگ گشتن شود.
فرهنگ معین
(گُ. شُ دَ) (مص ل.) لال شدن.
حل جدول
بکم
فرهنگ فارسی هوشیار
لال شدن
معادل ابجد
444