معنی گوارش

لغت نامه دهخدا

گوارش

گوارش. [گ ُ رِ] (اِمص) (از: گوار+ -ِش. گواریدن. (ناظم الاطباء). خوش مزگی و هضم طعام. (غیاث). عمل گواریدن:
خورش را گوارش می افزون کند
ز تن ماندگیها به بیرون کند.
اسدی (گرشاسبنامه چ یغمایی ص 28).
- دستگاه گوارش، رجوع به هاضمه (جهاز هاضمه) شود.
|| (اِ) ترکیبی باشد که به جهت هضم نمودن طعام سازندو خورند، و معرب آن جوارش باشد. (برهان). چیزی که ترکیب کنند برای هضم و گواریدن طعام. (آنندراج). هر معجونی که موجب سرعت هضم شود... (ناظم الاطباء): معرب از گوارش فارسی است به معنی گوارنده از اختراعات حکمای فرس است و او عبارت است از تراکیبی که مقوی معده و محلل ریاح و مصلح اغذیه باشد و بعد از سرشتن ادویه با شکر و امثال آن در صحنی پهن کرده پاره پاره کنند و مدتی جهت مزاج او منظور نیست. (تحفه ٔ حکیم مؤمن). حاطوم. حَطمه [ح َ / ح ُ]. (منتهی الارب). قَمیحه. (زمخشری) (منتهی الارب): هاضوم، هضام، هَضوم، داروی گوارش. (منتهی الارب):
هرچه بخوردی تو گوارنده باد
گشته گوارش همه بر تو گداز.
بوشکور (از لغت فرس چ اقبال ص 168).
بزرجمهر گفت که برای خود گوارشی ساخته ام از شش چیز هر روز از آن لختی میخورم. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 341).
بر عیش بدگوارم اگر گلشکر دهند
شعرش گوارشی است که به زآن شناسمش.
خاقانی.
پیش ابوحنیفه اگر ماهی نمک در خمر نهند ازبهر گوارش حلال بود خوردن. (راحهالصدور).
مخور چندانکه خرما خار گردد
گوارش در دهن مردار گردد.
نظامی.
چو خورد خاص او بر خوان رسیدی
گوارش تا به خوزستان رسیدی.
نظامی.
|| مطلق معجون. (فرهنگ نظام). || آروغ. (یادداشت مؤلف):
گر آن خوابها نون گزارش کنی
شکم گُرْسنه چون گوارش کنی.
فردوسی.
در لهجه ٔ بختیاری گوارش به معنی آروغ است. (یادداشت مؤلف). در دزفولی گارشت به این معنی است. رجوع به حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین، و گوارشت شود.

فرهنگ معین

گوارش

(گُ رِ) [معر.] (اِمص.) هضم غذا.،دستگاه ~ یا جهاز هاضمه دستگاهی است که شامل اعضای مربوط به تغذیه موجود زنده (خوردن، هضم، جذب و دفع) می باشد.

فرهنگ عمید

گوارش

عملی که در داخل معده و روده‌ها صورت می‌گیرد و غذاهای خورده‌شده به حالتی در می‌آید که قابل جذب باشد،

حل جدول

گوارش

عمل هضم غذا

مترادف و متضاد زبان فارسی

گوارش

تحلیل، گوارد، هضم

فارسی به انگلیسی

گوارش‌

Assimilation, Digestion

فارسی به عربی

تعبیر خواب

گوارش

دیدن گوارش درخواب، چون شیرین است، دلیل منفعت است و تلخ وترش، دلیل غم و اندوه است و هر گوارش که درخاب بوی آن خوش بود، دلیل بر مدح و ثنای او بود. اگر بوی ناخوش داشت، به خلاف این است. - محمد بن سیرین

فرهنگ فارسی هوشیار

گوارش

خوشمزگی و هضم طعام

معادل ابجد

گوارش

527

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری