معنی گوشه گیری

لغت نامه دهخدا

گوشه گیری

گوشه گیری. [ش َ / ش ِ] (حامص مرکب) عمل گوشه گیر. انزواء. اعتزال. کناره گیری. عزلت. تنهایی. تجرد. زهد. گوشه نشینی:
در عین گوشه گیری بودم چو چشم مستت
و اکنون شدم به مستان چون ابروی تو مایل.
حافظ.
گوشه گیری و سلامت هوسم بود ولی
فتنه ای می کند آن نرگس فتان که مپرس.
حافظ.
- گوشه گیری کردن، گوشه نشینی کردن. اعتزال. انزوا.

فرهنگ عمید

گوشه گیری

در گوشه‌ای نشستن، گوشه‌نشینی، انزوا: گوشه‌گیری و سلامت هوسم بود ولی / شیوه‌ای می‌کند آن نرگس‌ فَتّان که مپرس (حافظ: ۵۴۸)،

حل جدول

گوشه گیری

اعتزال

فارسی به انگلیسی

گوشه‌ گیری‌

Aloofness, Isolation, Seclusion

فرهنگ فارسی هوشیار

گوشه گیری

انزواء، اعتزال، کناره گیری، عزلت، تنهائی، تجرد، زهد، گوشه نشینی

معادل ابجد

گوشه گیری

571

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری