معنی گونهاى ائتلاف اقتصادى
حل جدول
لغت نامه دهخدا
ائتلاف. [اِءْ ت ِ] (ع مص) رجوع به ایتلاف شود.
فارسی به ایتالیایی
فرهنگ عمید
(سیاسی) به هم پیوستن دو یا چند گروه یا سازمان برای رسیدن به اهداف خاص،
[قدیمی] با هم الفت داشتن،
[قدیمی] الفت یافتن،
فرهنگ واژههای فارسی سره
همایه
کلمات بیگانه به فارسی
همایه
مترادف و متضاد زبان فارسی
اتحاد، اتفاق، پیوستگی، موافقت، همبستگی،
(متضاد) اختلاف، پراکندگی
فارسی به ترکی
فرهنگ فارسی هوشیار
سازواری، پیوشتگی یگانستن (مصدر) بهم پیوستن با هم پیوستن با هم شدن، الفت یافتن مو ء انست یافتن، (اسم) الفت مو ء انست پیوستگی. الفت یافتن
فرهنگ فارسی آزاد
اِئْتِلاف، ترکیب یافتن، جمع شدن، با هم انس و اُلفت گرفتن،
فارسی به عربی
استقار اقتصادىّ
معادل ابجد
1190