معنی گپ
لغت نامه دهخدا
گپ. [گ َ] (اِ) گب در خراسان و زبان لری بمعنی سخن است. (فرهنگ نظام). کردی گب (سخن، گفتگو)، اشکاشمی گپ، یودغا گپ ده (مکالمه کردن)، گیلکی گپ زئن (گپ زدن، سخن گفتن)، تهرانی گپ (سخن، گفتگو). (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین). سخن. سخنان لاف و گزاف. (برهان). لاف و گزاف و افسانه گویی، گپو نیز گویند و افاده ٔ معنی پر گفتن میکند. (آنندراج) (انجمن آرا):
تا کی از تو گپ و این لاف بود
چون تو کی همسر خفاف بود.
خفاف.
|| (ص) گنده. سطبر. بزرگ. (برهان) (آنندراج).
گپ. [گ ُ] (اِ) اندرون رخ بود. عبداﷲ عارض گوید:
روان گشته دائم دو چیز از جهان شد
ز دو چشم کوری ز دو گپ لالی.
(فرهنگ اسدی ص 28).
گپ. [گ ِ] (اِخ) زنبوران. کمدی آریستفان که در حدود22 ق.م. در آتن نمایش داده شده و راسین از آن تقلیدو پیروی کرده است. مصنف در این اثر مرافعات آتنیان و محاکم آنها را مورد تمسخر و استهزاء قرار میدهد.
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
حرف، سخن، کلمه،
* گپ زدن: (مصدر لازم) [عامیانه] حرف زدن، سخن گفتن: هرکجا زلف ایازی دید خواهی در جهان/ عشق بر محمود بینی و گپ زدن بر عنصری (سنائی۲: ۳۱۹)،
حل جدول
گفتگوی خودمانی
مترادف و متضاد زبان فارسی
تکلم، حرف، سخن، گفتگو، محاوره
فارسی به انگلیسی
Causerie, Chitchat, Gab, Small Talk
فارسی به عربی
دردشه
گویش مازندرانی
سخن
فرهنگ فارسی هوشیار
(اسم) اندرون رخ داخل چهره: روان گشته دایم دو چیز از جهان شد (از چهارش) زد و چشم کوری زدو گپ لالی (عبدالله عارض)
معادل ابجد
22