معنی گیاه خاردار مناطق گرمسیر

واژه پیشنهادی

لغت نامه دهخدا

گرمسیر

گرمسیر. [گ َ] (اِ مرکب) زمینی که بالخاصه بسیار گرم باشد. مقابل سردسیر. (آنندراج). منطقه ٔ گرم. جائی که آب و هوای آن در زمستان سرد نیست: و بعضی از وی [از ناحیت تبت] گرمسیر است و بعضی سردسیر. (حدود العالم). و ازوی [ناحیت پارس] هرچه به دریا نزدیک است گرمسیر است و هرچه به بیابان نزدیک است سردسیر است. (حدود العالم). و این [ناحیت عرب] ناحیتی است عظیم و گرم سیر. (حدود العالم). امیر به گرگان رسید و هوا خاصه آنجای که گرم سیر بود... (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 476). گفت [امیر محمد] بوبکر دبیر بسلامت رفت سوی گرمسیر تا از راه کرمان به عراق و مکه رود. (تاریخ بیهقی).
زرّ است علم عمر بدین زر بده
در گرمسیر برف بزر داده به.
ناصرخسرو (دیوان چ تهران ص 395).
و بر آن نواحی ساخته بعضی نواحی سردسیر و بعضی گرمسیر و غله بوم است. (فارسنامه ٔ ابن البلخی چ لیدن ص 128).
پیل [را] کز گرمسیر هند بیرون آورند
در خزر بستن به سرما برنتابد بیش از این.
خاقانی.
زمستانش به بردع میل چیر است
که بردع را هوای گرمسیر است.
نظامی.

گرمسیر. [گ َ] (اِخ) نام ولایتی است از ولایت بست و داور: خبر آمد که چنگیزخان به طالقان بلخ رسیده است و دو سه هزار مغول از راه گرمسیر بطلب. (تاریخ جهانگشای جوینی ج 2 ص 194). اوبه جانب گرمسیر که اردوی او آنجا بود مراجعت نمود. (ذیل جامعالتواریخ رشیدی ص 88). بعضی از سکان ولایات گرمسیر و غزنی که با ملک غیاث الدین دوستی داشتند بدو انهاء کردند. (ذیل جامعالتواریخ رشیدی ص 90). رجوع به تاریخ ادبیات ادوارد برون از سعدی تا جامی و ذیل جامعالتواریخ رشیدی صص 62- 89- 11- 112 و جهانگشای جوینی ج 1 ص 108 شود.

گرمسیر. [گ َ] (اِخ) نام ولایتی است در سواحل خلیج فارس. رجوع به تاریخ ادبیات ادوارد برون و جامعالتواریخ رشیدی شود.

گرمسیر. [گ َ] (اِخ) یکی از دهستانهای چهارگانه ٔ شهرستان اردستان. این دهستان در سازمان آمار به نام زواره منظور شده. دهستان مزبور در شمال شهرستان اردستان واقع حدود و مشخصات آن به شرح زیر است:
حدود: از شمال به دشت کویر، از جنوب به دهستان بالا و پائین، از خاور به بخش انارک شهرستان نائین، از باختر به کاشان. این دهستان مسطح بوده و هیچگونه عارضه ای در آن دیده نمیشود و در قسمت شمالی زمین های آن شنزار میباشد. هوای دهستان بواسطه ٔ مجاورت با کویر گرم بوده و آب زراعتی قراء از قنوات تأمین میشود. محصول عمده ٔ آن غلات و مختصری صیفی جات و شغل اهالی زراعت و صنعت دستی محلی قالی و گلیم و عبابافی است. در قصبه زواره صنعت آهنگری معمول است. قراء مهم آن عبارتند از زواره (مرکز دهستان)، مهاباد، مغار، ملک آباد. معدن نمک در شمال دهستان موجود است. در این دهستان 8 باب دبستان و یک باب دبیرستان دایر است. قصبه زواره در زمان هلاکوخان مغول محاصره و قنوات آن کوبیده شده که قسمتی از آن هنوز هم مخروبه است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10).


خاردار

خاردار. (اِ) کرمی است که در مصر و هندوستان زیاد دیده میشود و یکی از مهمترین آفات پنبه است پروانه ٔ کرم خاردار طول پرهای بازش 22میلیمتر و طول بدنش تا 9 میلیمتر می رسد رنگ پرهای جلوی آن سبز گلابی رنگ و گاهی زرد و قهوه ای رنگ است و علت سبزی رنگ آن بواسطه ٔ این است که کرم مزبور در اواخر تابستان و پائیز تولید میشود و پرهای عقبی آن سفید رنگ و حاشیه ٔ پرهای مزبور تیره رنگ است تخمهای پروانه ٔ مزبور مدور است و ساختمان مخصوصی دارد. کرمهای خاردار تا 15 میلیمتر طول یافته و رنگ آنها سبز زیتونی و قهوه ای قرمزرنگ است و خالهای تیره رنگی دارد. روی بدن کرم مزبور برآمدگیهای کوتاه ضخیمی (مانند خار) است که شکل مخصوص کرم خاردار نتیجه وجود آنهاست. تبدیل کرم خاردار به شفیره بوسیله ٔ پیله های مزبور سفیدو یا قهوه ای رنگ است در ممالک خارجه نه تنها بقوزه های پنبه بلکه بشاخه های جوان آن نیز صدمه میزند. طول مدت زندگانی کرم خاردار از 15 تا 28 روز است و جریان نشو و نمای شفیره ٔ آن از 10 الی 25 روز طول می کشد.

خاردار. (نف مرکب) خارآور. صاحب خار. خارور. شائک. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). مُشَوَّک. (منتهی الارب) (المنجد) (اقرب الموارد). شائکه. (منتهی الارب). خارناک. (ناظم الاطباء). || درختان سبزی که خار دارند. جُلبَه. (منتهی الارب). || سیم خاردار سیمی است که در اطراف آن خارهای آهنی وجود دارد و آن را برای منع دخول در محوطه در پیرامن آن محوطه روی پایه های چوبی یا جز آن نصب می کنند.

فرهنگ عمید

خاردار

دارای خار: گل خاردار، سیم‌خاردار،
(اسم) (زیست‌شناسی) کرمی کوچک، از آفت‌های مهم پنبه، با طولی حدود ۱۵ میلی‌متر، رنگ سبز زیتونی یا قهوه‌ای، خال‌های تیره‌رنگ، و برآمدگی‌های کوتاه به‌شکل خار که در مصر و هند بسیار پیدا می‌شود و غوزه و شاخه‌های جوان پنبه را از بین می‌برد، کرم خاردار،

فارسی به عربی

گرمسیر

استوائی، مدار

فرهنگ فارسی هوشیار

گرمسیر

زمینی که بالخصه بسیار گرم باشد، مقابل سردسیر

فارسی به آلمانی

گرمسیر

Tropisch, Tropisch, Wendekreis (m)

معادل ابجد

گیاه خاردار مناطق گرمسیر

1772

عبارت های مشابه

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری