معنی گیاه نافع برای آلزایمر

حل جدول

لغت نامه دهخدا

نافع

نافع. [ف ِ] (اِخ) ابوهرمز، تابعی است. رجوع به ابوهرمز نافع در این لغت نامه شود.

نافع. [ف ِ] (اِخ) ابن سرجس، مکنی به ابوسعید. رجوع به ابوسعید نافع، در این لغت نامه شود.

نافع. [ف ِ] (اِخ) ابن ظریب بن عمروبن نوفل بن عبدمناف نوفلی، از صحابه است. به روایت هشام بن الکلبی و العدوی وی برای عمربن خطاب کتابت قرآن می کرد و به قول البلاذری برای عثمان کتابت مصحف می کرد رجوع به الاصابه ج 5 ص 226 شود.

نافع. [ف ِ] (اِخ) ابن کیسان الثقفی، صحابی است. رجوع به الاصابه ج 5 ص 227 شود.

نافع. [ف ِ] (اِخ) ابن ابی نعیم. رجوع به نافع عبدالرحمن بن ابی نعیم در این لغت نامه و نیز رجوع به المصاحف ص 143 و سیره عمربن عبدالعزیز ص 294 شود.

نافع. [ف ِ] (اِخ) روستائی است به یمن. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). از مخالیف یمن است. (معجم البلدان).

نافع. [ف ِ] (اِخ) ابن مالک، تابعی است. رجوع به ابوسهیل نافعبن مالک بن عامر در این لغت نامه شود.

نافع. [ف ِ] (اِخ) ابوالسائب، از موالی پیغمبر اسلام است. رجوع به تاریخ حبیب السیر ج 1 ص 438 شود.

نافع. [ف ِ] (اِخ) ابن مسعودالغفاری، صحابی است. رجوع به الاصابه ج 5 ص 228 شود.

نافع. [ف ِ] (اِخ) ابوطیبهالحجام، از صحابه است. رجوع به الاصابه ج 5 ص 229 شود.

نافع. [ف ِ] (اِخ) ابن زیدالحمیری، از صحابه است. رجوع به الاصابه ج 5 ص 225 شود.

معادل ابجد

گیاه نافع برای آلزایمر

739

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری