معنی گیس سفید
لغت نامه دهخدا
گیس سفید. [س َ / س ِ] (ص مرکب، اِ مرکب) رئیسه ٔ خادمه های خانه. (یادداشت مؤلف). || خانمی محترمه و بزرگسال مانند ریش سفید. (از یادداشت مؤلف). بانویی سالخورد که در جمع زنان خویشاوند فرمانش نافذ باشد و درمشکلات با وی رجوع کنند و به صوابدید او کار کنند.
فرهنگ معین
(س) (اِ.) زن سالخورده و دارای تجربه و آگاهی.
فرهنگ عمید
زن سالخورده در خانواده که فرمانش نافذ است،
حل جدول
زن سالخورده و دارای تجربه و آگاهی
فارسی به انگلیسی
White-Haired
فرهنگ فارسی هوشیار
(اسم) رتبه خادمه های خانه، بانویی سالخورد و محترم که در جمع زنان خویشاوند قولش نافذ باشد.
معادل ابجد
244