معنی گین

لغت نامه دهخدا

گین

گین. (اِخ) ده کوچکی است از دهستان انگهران بخش کهنوج شهرستان جیرفت. واقع در 230هزارگزی جنوب کهنوج و 30هزارگزی باختر راه مالرو انگهران به جاسک. محلی کوهستانی و هوای آن گرمسیر و سکنه ٔ آن 40 تن است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).

گین. (پسوند) مزید مؤخری است مفید معنی اتصاف به چیزی و دارندگی و فقط در ترکیب به کار رود همچون: شرمگین، یعنی دارای شرم و پر از شرم و شرم زده و خشمگین به معنی پر از خشم که شرم آگین و خشم آگین نیز گویند. (ازحاشیه ٔ برهان قاطع چ معین) (از آنندراج) (از غیاث اللغات) (از فرهنگ نظام) (از انجمن آرا). همان گن است. (مؤید الفضلاء). و محتمل است که مخفف آگین باشد.
اینک شواهدی از این مزید مؤخر و پسوند اتصاف و دارندگی: آزرمگین.اندوهگین. بیمارگین. خشمگین. دردگین. دولتگین. رنگین. زهرگین. سنگین. سهمگین. شرمگین. شوخگین. غمگین. گرگین. نمگین. یخگین. رجوع به هریک از این کلمات در ردیف خود شود.


آفتاب گین

آفتاب گین. (ص مرکب) آفتاب گن. آفتاب ناک: شمس یومنا؛ آفتاب گین شد روز ما. (زمخشری).
- روزی آفتاب گین، بی ابر. صحو.


گین ین

گین ین. [گین ْ ی ُ] (اِخ) جوونی پیترو. ویولن زن و آهنگ ساز ایتالیایی که به سال 1702 در تورن به دنیا آمده و در سال 1774 درگذشت. گین ین با موسیقی فرانسه در دوران سلطنت لویی پانزدهم وابستگی پیدا کرد و استعداد فراوانی در ساختن سوناتها و کنسرتها نشان داد.


انده گین

انده گین. [اَ دُه ْ] (ص مرکب) اندوهگین. غمگین. غمناک:
نشسته بودم دوش از فراقش اندهگین
بطبع گوهر سنج و بدیده گوهربار.
مسعودسعد.


یخ گین

یخ گین. [ی َ] (ص مرکب) یخ آگین. یخناک. یخ گرفته. یخ بسته. با یخ بسیار. آب حوض و رودخانه و استخر و جز آن که یخ بسته است:
جهان را همه ساز چونین بود
همه آبدانهای یخ گین بود.
نظامی.


کوه گین

کوه گین. (ص مرکب) به معنی خداوند و صاحب و بزرگ باشد. (برهان) (آنندراج). خداوند و صاحب و بزرگ مردم. (ناظم الاطباء). لغتاً به معنی با وقار و ثبات همچون کوه. (حاشیه ٔ برهان چ معین).


چاه گین

چاه گین. (اِخ) دهی است از دهستان حصن بخش زرندشهرستان کرمان که در 30 هزارگزی جنوب باختری زرند و7 هزارگزی باختر راه مالرو زرند به بافق واقع شده. جلگه و معتدل است و 353 تن سکنه دارد. آبش از قنات، محصولش غلات، حبوبات، پسته و پنبه، شغل اهالی زراعت وراهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).

فرهنگ عمید

گین

آلوده و انباشته (در ترکیب با کلمۀ دیگر): اندوهگین، شرمگین، شوخگین،

فرهنگ فارسی هوشیار

گین

پسوندی است که باخر اسم ملحق شود و دال بردارندگی واتصاف است: آزرمگین بیمارگین خشمگین دردگین سهمگین شرمگین گرگین.


دود گین

دود آلود

حل جدول

گین

پسوند آلودگی


اندوه گین

آسى

ترکی به فارسی

ده گین

تا، تازمانیکه


اؤرنه گین

مثلاً

معادل ابجد

گین

80

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری