معنی یادنامه

لغت نامه دهخدا

یادنامه

یادنامه. [م َ / م ِ] (اِ مرکب) نامه و کتاب که به یاد کسی تدوین شود. کتابی که به افتخار کسی تألیف و منتشر شود. کتابی که حاوی مقالات متعدد باشد و به یاد کسی یا بمناسبت تولد او و یا سالیان عمر او تدوین شود، خواه در زندگانی وی یا بعد از مرگ وی: یادنامه ٔ دینشاه ایرانی، یادنامه ٔ پورداود.


پهریخته

پهریخته. [پ َ ت َ / ت ِ] (ن مف) پرهیخته. مؤدب. فرهخته: هفت مرد بودند... بغایت عظیم پهریخته بودند. (مقدمه ٔ ارداویرافنامه ترجمه ٔ قدیم چ معین در کتاب یادنامه ٔ پورداود ص 208). رجوع به پرهیخته شود.


مینوروشن

مینوروشن. [رَ وِ] (ص مرکب) مینوروش. پاک رفتار: و این مرد ویراف است که از او پاکیزه تر و مینوروشن تر و راستگوی تر کسی نیست. (دیباچه ٔ ترجمه ٔ پارسی ارداویرافنامه ص 208 یادنامه ٔ پورداود).


یشتن

یشتن. [ی َ ت َ] (مص) به لغت زند وپازند، آهسته دعا خواندن بر طعام و زمزمه کردن مغان در وقت طعام خوردن و درخواست نمودن و استدعا کردن ونیاز کردن و ستایش نمودن. (از برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء). یشتن مصدر پهلوی (هم ریشه ٔ یزشن) به معنی خواندن کتاب مقدس و اوراد. (یادنامه ٔ پورداود ذیل ص 211): آن چهل هزار مرد بر یزشن کردن ایستادند و درونی بیشتند و قدری په [پیه] برآن درون نهادند چون تمام بیشتند یک قدح شراب به ویراف دادند. (از ترجمه ٔ ارداویراف نامه به نقل یادنامه ٔ پورداود ص 211). و رجوع به یزشن شود.


یزشن

یزشن. [ی َ زِ] (اِمص) دعا. عبادت.ورد. (یادداشت مؤلف): ما ششگانه ٔ دیگر یزشن ها و نیرنگها که در دین از بهر این کار گفته است بجای آوریم. (مقدمه ٔ ارداویرافنامه، ترجمه ٔ قدیم).
- یزشن کردن، دعا کردن. ورد خواندن: و ویراف را بر آن تخت نشاندند و روی بند بر وی فروگذاشتند و آن چهل هزار مرد بر یزشن کردن ایستادند. (از ترجمه ٔ ارداویرافنامه، به نقل یادنامه ٔ پورداود ص 211). و رجوع به یشتن شود.


ارداویراف نامه

ارداویراف نامه. [اَ م َ] (اِخ) نام کتابی بزبان پهلوی که در آن شرح معراج ارداویراف دستور مندرجست. نام این کتاب بپهلوی اَردای ویراف نامَک است. کتاب مزبور مجموعاً دارای 8800 کلمه و شامل 101 فصل است و هر فصل آن بچند بند تقسیم میشود. نیکوترین منظومه ٔ ارداویرافنامه بفارسی، مثنوی زرتشت بهرام پژدو شاعر زردشتی مائه ٔ هفتم هجری و ناظم زرتشت نامه است و قسمتی ازین منظومه را دستور جاماسپ اسا در بمبئی بسال 1902 م. بطبع رسانیده است. رجوع به ارداویرافنامه (در یادنامه ٔ پورداود ج 1 ص 150 ببعد) شود.


سعترباز

سعترباز. [س َ ت َ] (نف مرکب) زنی را گویند که چرمینه بندد و با زن دیگر مجامعت کند و آن چرمی است که بصورت و هیأت آلت تناسل دوخته اند. (برهان). زن سحاقیه یا طبق زن و چون این قسم زنان چرمینه نیز می بندند بمجاز به معنی زنی که چرمینه بندد و با زن دیگر جماع کند استعمال یافته. و این عمل را سعتری کردن خوانند و حق آن است که سعتر در اصل به معنی امر مذکور است چنانکه لفظ سعترباز بر آن دلالت دارد و چون عین درفارسی نیامده شاید که زبان دیگر باشد. (آنندراج). سعترباز را ندانستم از کجا آورده و در اصل چه بوده که بدینگونه تحریف شده و مطلقا در نظم و نثر فارسی من تاکنون بکلمه ٔ سعترباز برنخورده ام. (نفیسی. درباره ٔ چند لغت فارسی، یادنامه ٔ پورداود ج 1 ص 228). باید دانست که سعتری به معنی نزدیک بقول مؤلف در نظم فارسی آمده. رجوع کنید به سعتری. (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین). || بمجاز شوخ و بدکار. (غیاث). زن شوخ. (دهار). مرد شوخ و بی باک و جوانمرد و دلاور و در این معنی به صاد بیشتر است. (منتهی الارب) (آنندراج).

فارسی به انگلیسی

فرهنگ معین

یادنامه

(م ِ) (اِمر.) کتابی حاوی مقاله های متعدد که به یاد سال ولادت کسی، در زندگانی وی، یا پس از مرگ او نویسند.

حل جدول

یادنامه

اثری از هوشنگ ابتهاج


کتابی از شیخ‌طوسی

یادنامه


اثری‌ دیگر از هوشنگ‌ ابتهاج‌

یادنامه


اثری از هوشنگ ابتهاج

یادنامه

آینه در آینه، تا صبح شب یلدا، تاسیان، چند برگ از یلدا، حافظ به سعی سایه، زمین، سراب، سیاه مشق، شبگیر، نخستین نغمه ها، یادگار خون سرو، یادنامه

فرهنگ فارسی هوشیار

یادنامه

نامه و کتاب که به یاد کسی تدوین شود، کتابی که به افتخار کسی تالیف و منتشر شود

واژه پیشنهادی

معادل ابجد

یادنامه

111

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری