معنی یاغیگری
لغت نامه دهخدا
یاغیگری. [گ َ] (حامص مرکب) سرکشی. نافرمانی. عصیان: آوازه ٔ یاغیگری و فتنه ٔ نوروز در افواه افتاد. (تاریخ مبارک غازانی 16). و یکی از مقدمان مازندران خائف گشته ببندگی نیامد تا اسم یاغیگری بروی افتاد. (تاریخ مبارک غازانی ص 38). غازان خان گناه او (کیاصلاح الدین) ببخشید و چون به ولایت خود به وقت دیگر باز یاغیگری آغاز نهاد. (تاریخ مبارک غازانی ص 41).
فرهنگ عمید
نافرمانی، سرکشی، تمرد،
حل جدول
سرکشی و طغیان
مترادف و متضاد زبان فارسی
تجاسر، تمرد، سرکشی، طغیان، عصیان، گردنکشی، نافرمانی،
(متضاد) اطاعت، (متضاد) فرمانبری
فارسی به انگلیسی
Insurgence, Brigandage, Contumacy, Rebellion
معادل ابجد
1251