معنی یدک، زاپاس
حل جدول
وسیله اضافی
یدک ، زاپاس
وسیله اضافی
یدک
زاپاس
اسب زین کرده، زاپاس، وسیله روز مبادا، وسیله احتیاطی
زاپاس
یدک
یدکی
وسیله اضافی
وسیله زاپاس
یدک
لغت نامه دهخدا
زاپاس. (روسی، ص، اِ) محفوظ. ذخیره. رزرو.
یدک
یدک. [ی َ دَ] (اِخ) دهی است از دهستان مزرج بخش حومه ٔ شهرستان قوچان واقع در 35 هزارگزی شمال خاوری قوچان دارای 942 تن سکنه است. آب آن از رودخانه و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
یدک. [ی َ دَ] (اِ) جنیبت. اسب جنیبت. رکابی. کتل. اسب نوبتی. مجنوب. مجنب. جنیبه. کوتل. غوش. بالا. ظاهراً از «ید» هزوارش و آک به معنی اسب. یدکی (با کشیدن صرف شود). (یادداشت مؤلف). اسب کتل. به فارسی جنیبت گویند و آن اسبی است که پیش از آنکه در کار است نگهدارندتا آن را به جای گم شده یا تباه شده و از دست رفته و یا از دست و پا افتاده بگذارند. (آنندراج). کتل و اسب زین کرده ای که پیشاپیش پادشاهان و امرا و بزرگان می برند و نزیج نیز گویند. (ناظم الاطباء):
تا برد لخت جگر از سر میدان غمت
تاخته از پی هم... سراسیمه یدک.
حکیم زلالی (از آنندراج).
و رجوع به نزیج و جنیبت شود. || ابزار یا اسبابی که ذخیره نگهدارند تا به جای تباه شده ٔ آن نهند. (یادداشت مؤلف). || در کرمان اصطلاح قالی بافی است.
فرهنگ معین
[روس.] (اِ.) ذخیره، یدکی.
مترادف و متضاد زبان فارسی
اضافی، رزرو، یدکی
فرهنگ عمید
ذخیره، رزرو، یدکی،
فرهنگ فارسی هوشیار
دخیره، یدکی
معادل ابجد
105