معنی یز

لغت نامه دهخدا

یز

یز. [ی َ] (اِ) گیاهی خاردار که به تازی ثمام گویند و آن را بر اطراف خیمه و دیگر جایها گذارند تا مردمان و جانوران آمد شد نتوانند نمود. (ناظم الاطباء). گیاهی باشد پرخار که بر اطراف خیمه و جایگاهی نهند که مردم و جانور نتواند آمد. (فرهنگ جهانگیری) (برهان) (آنندراج). یزبن. جلیله و عصاره ٔ آن را عبیبه گویند. (یادداشت مؤلف). ثمام. ثمامه. ثمه. یثموم. عرف. (منتهی الارب). و رجوع به یزبن شود.

یز. [ی ِ زُ] (اِخ) هکاای دُ. جزیره ٔ بزرگی است در شمال ژاپن دارای دو میلیون و هفتصد هزار سکنه. شهرهای عمده ٔ آن هاک ُ داتِه و اُتارو است. (یادداشت مؤلف). رجوع به یزو شود.

حل جدول

یز

خار سر دیوار

خار روی دیوار

گیاهی پرخار

معادل ابجد

یز

17

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری