معنی ینبوع
لغت نامه دهخدا
ینبوع. [یَم ْ] (ع اِ) چشمه. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (ترجمان القرآن جرجانی ص 108). چشمه ٔ بزرگ. (دهار):
تو ز صد ینبوع شربت می کشی
هرچه زان صد کم شود کاهد خوشی.
مولوی.
نک منم ینبوع آن آب حیات
تا رهانم عاشقان را از ممات.
مولوی.
گر توینبوع الهی بوده ای
این چنین آب سیر نگشوده ای.
مولوی.
|| جوی خرد بسیارآب. ج، ینابیع. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). || بچه ٔ دراج. (دهار).
ینبوع. [یَم ْ] (اِخ) ینبع. بندرگاهی در حجاز که ینبع نیز گویند. (ناظم الاطباء). رجوع به ینبع شود.
فرهنگ معین
چشمه بزرگ، جوی بسیار آب. [خوانش: (یَ) [ع.] (اِ.)]
فرهنگ عمید
چشمه،
جوی پرآب،
حل جدول
چشمه
عربی به فارسی
فواره , منبع , مخزن , یکدست حروف هم شکل وهم اندازه (درچاپخانه)
فرهنگ فارسی هوشیار
جوی پر آب
فرهنگ فارسی آزاد
یَنبُوع، چشمه آب، سرچشمه، جوی پر آب (جمع: یَنابِیع)،
معادل ابجد
138