معنی ینمه

لغت نامه دهخدا

ینمه

ینمه. [ی َ م َ / م ِ] (اِ) گیاهی که در نیک شدن زخمها به کار برند. (ناظم الاطباء). به لغت اهل مغرب گیاهی باشد که به جهت نیک شدن زخمها به کار برند. (برهان) (آنندراج). نباتی است که به شیرازی سنبل دارو خوانند و در جراحتهاو زخمهای تازه مستعمل کنند. (اختیارات بدیعی). نباتی است شبیه به خندریلی و برگش از برگ کاسنی کوچکتر وساقش زیاده بر شبری و گلش زرد. (از تحفه ٔ حکیم مؤمن). گیاهی است سپید با برگی ازغب و برگ آن میانه ٔ برگ بارتنگ بری و برگ اذن الغزاله باشد لیکن کوچکتر از اذن الغزاله است و از میان برگها ساقی روید به درازی یک بدست و بزرگتر به ستبری دوکی. (یادداشت مؤلف).

فرهنگ عمید

ینمه

گیاهی با ساقۀ کوتاه، گل‌های زرد، و برگ‌های زرد شبیه برگ کاسنی که برای معالجۀ جراحت به ‌کار می‌رفت، منبل‌دارو،

حل جدول

ینمه

گیاهی با ساقه کوتاه و گل‌های زرد

معادل ابجد

ینمه

105

قافیه

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری