معنی یوزر و استفاده کننده از یک ابزار
حل جدول
کاربر
یوزر و استفاده کننده از یک ابزار
کاربر
استفاده کننده از یک ابزار
کاربر
قابلیت استفاده یک ابزار
کاربرد
یوزر
کاربر
استفاده کننده
مستفید
استفاده کننده به انگلیسی
یوزر
یوزر اینترنتی
کاربر
یوزر اینترنت
کاربر
یوزر رایانه
کاربر
قابلیت یک ابزار
کاربری
فارسی به عربی
مستعمل
واژه پیشنهادی
پرلا
لغت نامه دهخدا
ابزار. [اَ] (اِخ) نام قریه ای به دوفرسنگی نیشابور، و جماعتی از اهل علم منسوب بدین قریه اند.
ابزار. [اَ] (اِ) افزار. اوزار. ادات. آلت. وسیله. مایه. || آنچه در دیگ کنند پختن را. دیگ افزار. || آنچه بدان طعام خوشبو کنند. و فرق ابزار با توابل آن است که ابزار از ترینه باشد و توابل از ادویه ٔ یابسه. و بجای یکدیگر نیز استعمال شوند. بهارات. و اینکه لغویین عرب این کلمه را جمع بزر گویند غلط است، چه این کلمه فارسی است و اسم جنس است نه جمع، چنانکه افزار و اوزار صورت دیگر آنست. ج ِ عربی آن ابازیر است. || در اصطلاح بنایان، کشو که زیر سقف از گچ بر گیلوئی کنند. || در کلمات مرکبه همیشه به معنی آلت و وسیلت و مایه باشد، چون دست افزار و پاافزار و دیگ افزار و بوی افزار و جز آن.
معادل ابجد
1158