معنی یکی از گوشه‌های دستگاه همایون

حل جدول

یکی از گوشه‌های دستگاه همایون

دَناسِری


یکی از گوشه های دستگاه همایون

چهار مضراب، درآمد اول، درآمد دوم (زنگ شتر)، موالیان، چکاوک، طرز، بیداد، بیداد کت، نیداود، باوی، سوز و گداز، ابول چپ، لیلی و مجنون، راوندی، نوروز عرب، نوروز صبا، نوروز خارا، نفیر، فرنگ و شوشتری گردان، شوشتری، جامه دران، راز و نیاز، میگلی، موالف، بختیاری با موالف، عزال، دناسری، رنگ فرح

چهارمضراب، درآمد اول، درآمد دوم (زنگ شتر)، موالیان، چکاوک، طرز، بیداد، بیداد کت، نی‌داود، باوی، سوز و گداز، ابول چپ، لیلی و مجنون، راوندی، نوروز عرب، نوروز صبا، نوروز خارا، نفیر، فرنگ و شوشتری گردان، شوشتری، جامه‌دران، راز و نیاز، میگلی، موالف، بختیاری با موالف، عزال، دناسری، رنگ فرح


گوشهای در دستگاه همایون

موره


گوشه‌ای از دستگاه همایون

باوی


آوازی در دستگاه همایون

بیات اصفهان


گوشه‌ای در دستگاه همایون

مرودشتی


‌ گوشه‌ای در دستگاه همایون

موره

لغت نامه دهخدا

همایون

همایون. [هَُ] (ص) در اصل به معنی مبارک و فرخنده است. (انجمن آرا). خجسته. فرخنده. فرخ. فرخجسته. میمون:
سپاه جهاندار بیرون شدند
ز کاخ همایون به هامون شدند.
فردوسی.
بفرمود بردن به پیش سپاه
درفش همایون فرخنده شاه.
فردوسی.
به قلب اندرآمد میان را ببست
گرفت آن درفش همایون به دست.
فردوسی.
پشت سپه میر یوسف آنکه ز رویش
روز بزرگان خجسته گشت و همایون.
فرخی.
جشن فریدون خجسته باد و همایون
بر عضد دولت آن بدیل فریدون.
فرخی.
همیشه بر سر او سایه ٔ همای بود
تو هیچ سایه همایون تر از همای مدان.
فرخی.
آیین عجم، رسم جهاندار فریدون
بر شاه جهاندار فری باد و همایون.
عنصری.
بدین همایون سور و بدین مبارک جشن
تو شاد و خلق جهان شاد و دین و دولت شاد.
مسعودسعد.
یکی سرو با خسروانی قبای
به فرّ و به فال همایون همای.
اسدی.
دوزخ تنور شاید مرخس را
گل در بهشت باغ همایون است.
ناصرخسرو.
روزی بس همایون است و مجلسی مبارک. (تاریخ بیهقی). تاریخ روزگار همایون او را برانم. (تاریخ بیهقی). کارنامه ٔ این خاندان بزرگ را برانم و روزگار همایون این پادشاه. (تاریخ بیهقی). ایزدتعالی خیرات بر این عزیمت همایون مقرون گرداناد. (کلیله و دمنه). نام و آوازه ٔ عهد همایون... بر امتداد ایام مؤبّد و مخلد گردانید. (کلیله و دمنه).
خداوند را دیدم و روز بر من
به دیدار میمون او شد همایون.
سوزنی.
تارک گشتاسب یافت افسرلهراسب
زال همایون به تخت سام برآمد.
خاقانی.
مبارک باد و میمون باد و خرم
همایون خلعت سلطان عالم.
انوری.
صاحبا جنتت همایون باد
عید نوروز بر تو میمون باد.
انوری.
من که این صفه ٔ همایونم
دایه ٔ خاک و طفل گردونم.
انوری.
در فصل گلی چنین همایون
لیلی ز وثاق رفته بیرون.
نظامی.
به خود کم شوم خلق را رهنمای
همایون ز کم دیدن آمد همای.
نظامی.
علی الخصوص که دیباچه ٔ همایونش
به نام سعد ابوبکر سعدبن زنگی است.
سعدی.
ز مشرق سر کوی آفتاب طلعت تو
اگر طلوع کند طالعم همایون است.
حافظ.
دولت ازمرغ همایون طلب و سایه ٔ او
زآنکه با زاغ و زغن شهپر دولت نبود.
حافظ.
ترکیب ها:
- همایون آثار. همایون بال. همایون بخت. همایون پی. همایون پیکر. همایون چهر. همایون رای. همایون سریرت. همایون شدن. همایون شکار. همایون فر. همایون کردن. همایون کن. همایون گاه. همایون نظر. همایونی. رجوع به هر یک از این مدخل ها شود.

همایون. [هَُ] (اِخ) رجوع به همای و نیز رجوع به منظومه ٔ همای و همایون شود.

همایون. [هَُ] (اِخ) نام دختر فغفور چین بوده که نریمان بدو عاشق شده و او به جهت اینکه دختر خاقان بوده با او سر فرودنمی آورده. (انجمن آرا):
کتایون خاقان تو را یار بس
سخن از همایون مران بیش و بس.
اسدی.

همایون. [هَُ] (اِخ) دهی است از بخش درمیان شهرستان بیرجند که 32 تن سکنه دارد. آب آن از قنات و محصول عمده اش غله است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9).

همایون. [هَُ] (اِخ) دهی است از بخش مرکزی شهرستان زنجان که 531 تن سکنه دارد. آب آن از قنات و چشمه و محصول عمده اش غله و سیب زمینی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2).

واژه پیشنهادی

فرهنگ معین

همایون

(ص.) خجسته، مبارک، (اِ.) نام یکی از آهنگ های موسیقی ایرانی. [خوانش: (هُ)]

معادل ابجد

یکی از گوشه‌های دستگاه همایون

997

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری