معنی یک دفعه
لغت نامه دهخدا
یک دفعه. [ی َ /ی ِ دَ ع َ / ع ِ] (ق مرکب) دفعه ٔ واحد. و یک بار و یک هنگام. (ناظم الاطباء). یک مرتبه. یک بار:
همه را زاد به یک دفعه نه پیشی نه پسی
نه ورا قابله ای بود و نه فریادرسی.
منوچهری.
|| یک بارگی و ناگهان. ناگهان. بغتهً. || بالتمام. تماماً. (ناظم الاطباء).
حل جدول
فارسی به انگلیسی
Once
فارسی به ترکی
ilk defa
فرهنگ فارسی هوشیار
ناگهانی یکباره یک مرتبه ناگهان بغتا.
معادل ابجد
189