معنی یک ساعت
لغت نامه دهخدا
یک ساعت. [ی َ / ی ِ ع َ] (ق مرکب) یک ساعته. به درازی یک ساعت. به مدت یک ساعت. (ناظم الاطباء). زمان اندک:
تو یک ساعت چو افریدون به میدان باش تازان پس
به هر جانب که روی آری درفش کاویان بینی.
سنائی.
- صحبت یک ساعت، گفتگوی در مدت یک ساعت. (ناظم الاطباء). گفتگوی نه بس دراز.
- یک ساعت پرداختن، در مدت یک ساعت به انجام رسانیدن. (ناظم الاطباء).
|| زمان ناپایدار و فانی. (ناظم الاطباء).
حل جدول
تسو
معادل ابجد
561