معنی ارجمندتر

حل جدول

ارجمندتر

اعز ، معز

فرهنگ عمید

اعز

عزیزتر، گرامی‌تر، ارجمندتر،

نام های ایرانی

ارفع

پسرانه، رفیع تر، بلندتر، ارجمندتر

فرهنگ معین

اعز

ارجمندتر، بزرگوارتر، نایاب تر. [خوانش: (اَ عَ زّ) [ع.] (ص تف.)]

فرهنگ فارسی هوشیار

اعز

‎ گرامی تر، کمیاب تر، درازتر، استوارتر (صفت) ارجمندتر گرانمایه تر بزرگوارتر، نایاب تر دشوار یاب تر.

لغت نامه دهخدا

ارفع

ارفع. [اَ ف َ] (ع ن تف) نعت تفضیلی از رفعت. بلندتر. رفیعتر. برتر. اعلی. برداشته تر. || ارزنده تر. قیمتی تر. ارجمندتر. || بلندقدرتر. اشرف.


اغلی

اغلی. [اَ لا] (ع ن تف) گرانبهاتر. بیش بهاتر. گرانتر. (فرهنگ فارسی معین). ارجمندتر. پرارزتر. قیمتی تر. (یادداشت بخط مؤلف).
- امثال:
اغلی فداءً من الاشعث بن قیس الکندی.
اغلی فداءً من حاجب بن زراره.
اغلی فداءً من بسطام بن قیس. (از یادداشت مؤلف).
|| (ص) از حدگذرنده. (یادداشت بخط مؤلف).


ذوائب

ذوائب. [ذَ ءِ] (ع اِ) ج ِ ذؤآبه. ناصیه یا منبت موی برناصیه. گیسوها و موهای پیش سر. گیسوان:
معنبر ذوائب معقد عقایص
مسلسل غدائر سجنجل ترائب.
حسن متکلم.
|| آن قسمت ها از نعل که بزمین ساید: بای ّمکان لم اجرّ ذُؤآبتی. || برترین و بالاترین و بهترین قسمت چیزی: ذوائب الجبل: و ناره ساطعهالذوائب. و من الذنائب لا من الذوائب. || پاره های پوست آویخته از پالان. || شریفتر و ارجمندتر جزو و عضو چیزی: هم ذَوائب قومهم و هم ذوائب العزّ و الش-رف.
- ذوائب بِرنیس یا ذوائب برنیک، صورتی از صور فلکی نیم کره ٔ شمالی میان صورت اسد و العواء و آن دارای 9 کوکب مزدوج (مثنی) و یک کوکب مثلث است.


هفت نبی

هفت نبی. [هََ ن َ بی ی / بی] (اِخ) در عالم سفلی هفت نبی یا هفت ناطق ظهور کرده اند: آدم، نخستین ناطق است ولی ظاهراً نخستین بشر نیست. سپس نوح، ابراهیم، موسی، عیسی، محمد و محمدالقام به ترتیب مبعوث شده اند. محمدالقام پسر اسماعیل است که فرقه ای از سبعیه او را امام و قائم الزمان میدانند. بین هر دو تن ناطق یا نبی هفت صامت واسطه اند که اولین هر یک از این دسته ها ارجمندتر و به منزله ٔ معاون ناطق به شمار است و این عده را فاتق یا اساس نامند. فاتقان عبارتند از: شیث، سام، اسماعیل (پسر ابراهیم)، هارون، بطرس (طوری)، علی و به جای هفتمین یکی از مؤسسان فرقه ٔ سبعیه ٔ را نام برند مانند عبداﷲبن میمون. (از رساله ٔ «شماره ٔ هفت و هفت پیکر نظامی » تألیف محمد معین ص 10).


اعز

اعز. [اَ ع َزز] (ع ص) گرامی. ارجمند. (منتهی الارب). عزیز و گرامی و ارجمند. کمیاب. (آنندراج). گرامی. ارجمند. کمیاب. (ناظم الاطباء). عزیز و مکرّم. یقال: «رجل اعز و امراءه عزی، ای عزیز و عزیزه». (از اقرب الموارد). رجوع به عزیز شود. || طویل. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). || استوار. (منتهی الارب) (آنندراج). عزیز بمعنی قوی. (از اقرب الموارد). || (ن تف) عزیزتر. (آنندراج). گرامی تر. ارجمندتر. (ناظم الاطباء). کمیاب تر. نیازی تر. امنع. (یادداشت بخط مؤلف): «قال یا قوم أرهطی اعز علیکم من اﷲ». (قرآن 92/11). «انا اکثر منک مالاً و اعز نفراً». (34/18). «یقولون لئن رجعنا الی المدینه لیخرجن ّ الاَعزّ منها الاذل و ﷲ العزه و لرسوله و للمؤمنین ». (قرآن 8/63).
اعز مکان فی الدنیا سرج سابح
و خیر جلیس فی الزمان کتاب.
؟ (از مطلعالسعدین).
- امثال:
اعز من ابن الخصی.
اعز من است النّمر.
اعز من الابلق العقوق.
اعزمن التریاق.
اعز من الغراب الاعصم.
اعز من الکبریت الاحمر.
اعز من ام قرفه.
اعز من انف الاسد.
اعز من بیض العنوق.
اعز من حلیمه.
اعز من قنوع.
اعز من کلیب وائل.
اعز من مخ البعوض.
اعز من مروان القرظ.
(از یادداشتهایی بخط مؤلف).


طاوس یمانی

طاوس یمانی. [وو س ِ ی َ] (اِخ) ابن کیسان الخولانی الهمدانی الیمانی اهل یمن و از ابناءالفرس است. یکی از اعلام تابعین بشمار است، از ابن عباس و ابی هریره استماع حدیث کرده، مجاهد و عمروبن دینار از او روایت کنند، و از طبقه ٔ مالک بن دینار الصوفی و پیروان طریقت اوست. در تلخیص الاَّثار، ذیل لفظ یمن گوید: ینسب الیها، ابوعبدالرحمن طاوس بن کیسان الیمانی کان من اعلم الناس بالحلال والحرام، توّفی بمکه سنه ست ّ و مائه. ابن خلکان گوید: طاوس فقیهی جلیل القدر و نبیه الذکر بود، ابن عیینه گوید: با عبیداﷲبن یزید، ضمن صحبت گفتم با چه کسان نزد ابن عباس شوی ؟ گفت با عطا و یاران او. پرسیدم با طاوس هم ؟ گفت هیهات، او با خواص نزد ابن عباس رود، عمروبن دینار گفته: ندیدم طاوس را مانندی. چون عمربن عبدالعزیز بخلافت رسید طاوس نامه بدین مضمون بدو نبشت که اگر خواهی دانش تو همگی و تمامیش خیرباشد، مردمان خیر و اهل خیر بر کارها بگمار. چون عمر نامه را خواند گفت اگر پند است همین اندرز مرا بسنده باشد. زمانی که بزیارت خانه ٔ خدا رفته بود پیش ازروز ترویه بدار آخرت شتافت، هشام بن عبدالملک بر او نماز خواند، و این واقعه در سال 106 هَ. ق. بود. برخی از علماء تاریخ گفته اند که روز وفات طاوس، از بسیاری مردم و ازدحام، بیرون بردن جنازه میسر نبود تا ابراهیم بن هشام مخزومی امیر مکه تنی چند از نگهبانان را مأمور بتفرقه ٔ جمعیت ساخت و در همان حال دیدم که عبداﷲبن الحسن بن علی بن ابیطالب علیه الصلوه والسلام تابوت را بر شانه ٔ خویش گرفته، و قلنسوه اش از سر افتاده و رداء او از پس سر او پاره شده است. و در شهر بعلبک، در اندرون شهر قبری را دیدم که مردم بزیارت آن میرفتند، و عقیده داشتند که آن قبر طاوس یمانی است در صورتی که غلط است. ابوالفرج بن الجوزی در کتاب القاب گفته که: نام طاوس ذکوان، و طاوس لقب او میباشد. زیرا او طاوس القراء بود. ولی قول مشهور آن است که طاوس اسم او بوده است -انتهی. و از جمله ٔ منقولاتی که از طاوس یمانی در کتب ثبت است آن است که گفت: شبی درکنار حجرالاسود بودم که امام علی بن الحسین علیهما السلام داخل شد، با خود گفتم مردی از آل رسول و خانواده ٔ پیغمبر است، باید گوش فرادارم، و دعاء او بشنوم، چون نیک گوش فراداشتم شنیدم که در اثناء دعا خود میگفت: عبدک بفنائک. سائلک بفنائک، مسکینک بفنائک. طاوس گوید این کلمات را در هر مورد سختی که بر طریق دعا خواندم، از آن سختی مرا فرجی حاصل آمد، و بروایت دیگرطاوس از زبان یکی از ائمه ٔ اثنی عشر سلام اﷲ علیهم شنید که هنگام سجود در نماز، بدین جملات گویا بود: الهی عبیدک بفنائک، مسکینک بفنائک، سائلک بفنائک، فقیرک بفنائک. یا آنکه شنید که امام علیه السلام میفرمود در سجود بدین جملات خدای تعالی را بازخوانید که برای اجابت دعاء مجرب است. و چنانچه مرا در خاطر است در پاره ای از مواضع معتبره است که طاوس گوید با گروهی از زهاددر فضای کعبه، وفی موضع من مواضع الخیر، بودیم و باکمال اصرار و الحاح از درگاه حق تعالی باران میخواستیم. و اثری از باران آشکار نمیشد، تا آنکه علی بن الحسین علیهماالسلام بر ما وارد شد، چون ما را بدان حالت مشاهده فرمود، گفت درینجا چه میخواهید؟ گفتیم از دیرگاهی از خدا باران میطلبیم و دعاء ما مقرون به اجابت نمیشود، فرمود آیا بدین صورت از درگاه حق حاجت میطلبید؟ پرسیدیم پس طریق حاجت خواستن از آفریدگار چگونه است ؟ آن حضرت روی خود بر خاک نهاد و شروع بگریه کرد و گفت اسألک اللهم بحبی لک (او بحبک ایای) ان تنزل علینا الغیث. هنوز آن امام از جای برنخاسته و سر از سجده برنداشته بود که باران عالمیان را سیراب کرد.و نیز از طاوس یمانی نقل است که گفت: مردی را در مسجد الحرام دیدم که در زیر میزاب نماز میگذارد، و خدای تعالی را میخواند و میگریست، من نزد او شدم، در آن هنگام از نماز فراغت یافت، مشاهده کردم که امام علی بن الحسین زین العابدین است، گفتم یابن رسول اﷲ، شما را بچنین حالت می بینم، و شما را سه خصوصیت است که بدان سه رجاء واثق باشد که از خوف روز جزا ایمن و خاطر آسوده داشته باشید، یکی آنکه پسر رسول خدای هستید، دیگر آنکه شفاعت جد شما در روز حساب جهت شما محقق است، سه دیگر بخشایش خداوندی است که آن نیز درباره ٔ خلق ثابت است. آن حضرت فرمود: ای طاوس اینکه گفتی پسر رسول خدایم، این امر سبب ایمن بودن من نخواهد بود. چه البته شینده ای که فلا انساب بینهم یومئذ و لایتسائلون. (قرآن 28/21) و اما شفاعت جد من، آن نیز در برابر این آیت که: ولایشفعون الالمن ارتضی (قرآن 101/23)، امری است احتمالی و غیرمحقق، و اما اینکه گفتی بخشایش خداوندی شامل حالم خواهد بود. آنهم نامعلوم است. چه حق تعالی در قرآن مجید میفرماید: ان رحمه اﷲ قریب من المحسنین (قرآن 56/7) و من خود نمیدانم که در ردیف نیکوکاران بشمار میروم یا نی. (روضات الجنات ص 336).
جعفربن سلیمان گوید: از عبدالرحمن بن مهدی شنیدم که میگفت ندیدم مردی مانند این چهار تن: عطابن ابی رباح در مکه، طاوس در یمن، محمدبن سیرین در عراق، و رجابن حیوه در شام. (عقدالفرید ج 2 ص 93). طاوس را گفتند قتاده دوست دارد که نزد تو آید، گفت اگر او آمد من برخیزم. گفتند او مردی فقیه است. طاوس گفت اگر مقام او را بفقه مینامید، ابلیس از او فقیه تر است، چه گفت «رب بما اغویتنی...» (قرآن 39/15) (عقدالفرید ج 2 ص 201). زیدبن عمرو از طاوس نقل کند که او گفت: اوقاتی که در مکه بودم بر سبیل اتفاق بسوی حجاج شدم، بالشی برای من نهادند، نشستم. مشغول صحبت شدیم. ناگهان آواز اعرابی که آهنگ تلبیه بلند کرده بود شنیدیم، حجاج به احضار ملبی فرمان داد، او را حاضر ساختند، حجاج از او پرسید کیستی ؟ گفت مردی هستم ناشناس و غریب، حجاج گفت منظورم آن است که اهل کجائی، اعرابی گفت اهل یمنم، پرسید محمدبن یوسف (برادر حجاج) را چگونه یافتی، (در آن هنگام برادر حجاج عامل یمن بود) گفت مردی بزرگ و تناور و سخت حیله گر دیدم او را. حجاج گفت منظورم این نبود. بازگوی که رفتار او با مردم چگونه بود. اعرابی گفت او را ستمکار و بیدادگر و نسبت به آفریدگار نافرمان و فرمانبر مخلوق یافتم. حجاج از فرط خشم از اعرابی روی بازگردانید و گفت با آنکه میدانی محمدبن یوسف مرا برادر است و مرتبه و قدر او نزد من بلند میباشد چه چیز ترا به جرأت بازداشت که درباره ٔ او این نوع سخن رانی. اعرابی گفت آیامی اندیشی که مرتبه ٔ برادرت نزد تو، از مرتبه ٔ من نزد آفریدگار ارجمندتر است ؟ آنهم در این هنگام که بزیارت خانه ٔ او آمده، و وام خود را به او ادا میکنم، و گواهی به حقانیت پیمبرش میدهم. حجاج را کرت دیگر خشم گرفت و از بسیاری غضب خاموش شد و اعرابی بدون اجازت از مجلس حجاج بیرون رفت. طاوس گوید من در پی اعرابی بیرون شدم. و میرفتیم تا به «ملتزم » رسیدیم اعرابی چنگ در استار کعبه زد، و گفت: بک اعوذ و الیک الوذ. فاجعل لی فی اللهف الی جوارک، و الرضا بضمانک، مندوحه عن منع الباخلین، و غنی عما فی ایدی المستأثرین اللهم عد بفرجک القریب، و معروفک القدیم و عادتک الخسه. طاوس گوید: اعرابی پس از بپایان رساندن دعای خود، خویشتن را میان مردم پنهان ساخت. تا آنکه دیگربار او را در عرفات دیدم که بر پای ایستاده، و این دعا میخواند: اللهم ان کنت لم تقبل حجی و نصبی و تعبی فلا تحرمنی اجرالمصاب علی مصیبه فلااعلم مصیبه اعظم ممن وردحوضک وانصرف محروماً من وجه رغبتک. (عقدالفرید ج 2 صص 9-10). او از ابناء و تابعین است. (الکنی والاسماءللدولابی). رجوع به ابی عبدالرحمن طاوس و فهرست کتاب عیون الاخبار هم در قسمت اعلام و هم در قسمت رجال سند، و نیز به الاعلام ج 2 ص 445 و تاریخ الخلفا ص 10 و 156 و 164 و تاریخ گزیده ص 758 و 848 شود.

معادل ابجد

ارجمندتر

898

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری