معنی استثمارگر
مترادف و متضاد زبان فارسی
استثمارگر، امپریالیست، مستعمرهچی
مستکبر
استثمارگر، امپریالیست، سرمایهدار، طاغوتی، گردنکش، متکبر، مغرور،
(متضاد) مستضعف، زورگو، قدرتطلب، جهانخوار
فرهنگ معین
آنکه از راه استثمار دیگران نیرومند و توانگر شده است، استثمارگر. [خوانش: (مُ تَ بِ) [ع.] (اِ.)]
معادل ابجد
1422