معنی اهون
ترکی به فارسی
اهون
لغت نامه دهخدا
اهون. [اَ] (اِ) رجوع به آهون شود.
اهون. [اَهَْ وَ] (ع ص) آسان و نرم. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (آنندراج). آسان. هین. (مهذب الاسماء نسخه ٔ خطی). || (اِ) روز دوشنبه. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). در جاهلیت روز دوشنبه را گفتند. (مهذب الاسماء نسخه ٔ خطی). || (ن تف) آسان تر. (غیاث اللغات) (مؤید الفضلا). اسهل. سبک تر. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). || خوارتر. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا): اهون من النباح علی السحاب. اهون من شعر الساقط. و رجوع به مجمع الامثال میدانی شود.
اهون بر
اهون بر. [اَ ب َ] (ص مرکب) آهون بر. نقب زننده و چاه جوی را گویند و بعربی نقاب خوانند و بضم بای ابجد هم آمده است. (برهان) (آنندراج). نقاب و معدنچی و چاهخوی. (ناظم الاطباء). رجوع به آهون شود.
یاروج
یاروج. (ع اِ) شمشیر. || پیکان. و منه قولهم: وقع الیاروج علی الیافوخ اهون من ولایه بعض الفروخ. (منتهی الارب).
دوشنبه
دوشنبه. [دُ شَم ْ ب َ / ب ِ] (اِ مرکب) روز سوم از ایام هفته.اثنین. (ناظم الاطباء). روز پیش از سه شنبه و پس از یکشنبه از ایام هفته. اثنین. اثنان. یوم الاثنان. یوم الاثنین. در علم احکام نجوم، رب آن قمر است. (یادداشت مؤلف). اهود. اوهد. اهون. (منتهی الارب):
چونکه روز دوشنبه آمد شاه
چتر سرسبز بر کشید به ماه.
نظامی.
خالد
خالد. [ل ِ] (اِخ) ابن ذؤیب الهذلی. علامه شنقیطی وی را خالدبن زهیر دانسته و ابوذؤیب را خال اومی داند نه پدر او. اسحاق از یونس حکایت می کند که اهون عیوب شعر زحاف است و زحاف نقص یک جزء است و از سایر اجزاء و این نقصان یا اخفی است یا اشنع چون «کاف »کلمه ٔ «سواک » در این بیت خالدبن ابی ذؤیب الهذلی:
لعلک اما ام ّ عمرو تبدلت
سواک خلیلا شاتمی تستخیرها.
(از الموشح ص 83).
مصور
مصور. [م ُ ص َوْ وِ](اِخ) مشهدی حاجی علی قلیخان، فرزند حاجی رضاقلی. در تهران به سال 1227 هَ. ق. متولد شد. غالباً در مشهد تحصیل علم نقاشی و شاعری کرد و از هر دستی شعر دارد. از اوست:
پیر و پتیاره جهان را ای دل از پیری مشو شو
بکر و مکاره زمان را ای تن از بکری مکن زن
چند پویی چون سکندر ای دل اندر گرد گیتی
چند پایی چون سلیمان ای تن اندر دهر اهون
بی بنا بنیان جهان دانی چه باشد رخنه سرپل
بی پی و پایان زمان دانی چه باشد سیل پل کن.
(از مجمعالفصحاء ج 2 ص 456).
وی در سال 1285 هَ. ق. زنده بوده است.(از فرهنگ سخنوران).
فرهنگ فارسی آزاد
اَهْوَن، آسان تر (ین)، سبک تر (ین)،
فرهنگ معین
آسان تر، سست تر، پست تر، خوارتر. [خوانش: (اَ وَ) [ع.] (ص تف.)]
فرهنگ عمید
سستتر،
آسانتر،
پستتر، خوارتر،
فرهنگ فارسی هوشیار
(اسم) رخنه و راه و مجرایی که زیر زمین حفر کنند نقب سمج اهون.
آیه های قرآن
او کسى است که آفرینش را آغاز مىکند، سپس آن را بازمىگرداند، و این کار براى او آسانتر مىباشد؛ و براى اوست توصیف برتر در آسمانها و زمین؛ و اوست توانمند و حکیم!
معادل ابجد
62