معنی بلندیها
حل جدول
ارتفاعات
فرهنگ فارسی هوشیار
بلندیها، ملکوت اعلی
شوامخ
چیزهای بلند و بلندیها
شواهق
(تک: شاهقه) بلند ها بلندی ها (صفت اسم) جمع شاهقه بلندیها.
ارتفاعات
بالستان بلندی ها، برداشت ها (اسم) جمع: ارتفاع بلندیها اوجها آنچه از سطح زمین برتر و بلندتر است تپه ها کوهها، محصولها و دانه ها و غله های برداشت شده از زمین.
چین خوردگی
عمل چین خوردن، تحول و تغییر شکلی که در شکل طبقات زمین بر اثر فشار های جانبی و جنبشهای کوهزایی حاصل میشود و نتیجه اش تشکیل پستیها و بلندیها و وا ریختگی و عدم نظم طبقات قبلی است.
فرهنگ فارسی آزاد
لغت نامه دهخدا
مرتفعات. [م ُ ت َ ف ِ](ع اِ) تپه ها. پشته ها. بلندیها.
شمس المعالی
شمس المعالی. [ش َ سُل ْ م َ] (ع اِ مرکب) آفتاب بلندیها. (فرهنگ فارسی معین).
شحصیمة
شحصیمه. [ش َ م َ] (اِخ) (بلندیها) شهری درقسمت یساکار بود و احتمال میرود که همان تل القاسم باشد که در وادی اردن واقع است. (قاموس کتاب مقدس).
قمم
قمم. [ق ِ م َ] (ع اِ) ج ِ قِمّه بمعنی میان سر و سر هر چیز. (بحر الجواهر) (غیاث). || مجازاً بمعنی بلندیها. (غیاث). || ج ِ قِمَّه بمعنی قامت. (اقرب الموارد). رجوع به قِمّه شود.
شوامخ
شوامخ. [ش َ م ِ] (ع ص، اِ) ج ِ شامخه. شامخات. جبال ٌ شوامخ، کوههای بلند. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). || چیزهای بلند و بلندیها و این جمع شامخه است مشتق از شُموخ بمعنی بلند شدن. (غیاث اللغات). شواهق. (یادداشت مؤلف). || ج ِشامخ. (دستوراللغه). و رجوع به شامخ و شامخه شود.
سولان
سولان. [س َ وَ] (اِ) نوعی از دوایی و آنرا از جانب روم آورند و لقوه را نافع باشد. (برهان) (تحفه ٔ حکیم مؤمن) (اختیارات بدیعی). لکلرک گوید: نمیدانم چه ماده ای است. (از حاشیه ٔبرهان قاطع چ معین). نام دارویی است که آنرا عصیر نرپرون گویند. (ناظم الاطباء). || بام خانه. (برهان) (ناظم الاطباء). || مطلق بلندیها. (برهان). برآمدگی. بلندی. ارتفاع. (ناظم الاطباء).
معادل ابجد
102