معنی تندوتیز
حل جدول
جلد
مترادف و متضاد زبان فارسی
فرهنگ عمید
هر چیزی که طعمش تندوتیز باشد، تندوتیز،
تندخو و خشمگین،
تجا
تیز، تندوتیز،
تندیاز
تندوتیز، زودگذر،
کردمند
چابک و چالاک، تندوتیز،
تندمزه
آنچه مزۀ تندوتیز داشته باشد،
هیدخ
اسب جوان تندوتیز،
اسبی که بهسختی رام شود،
اسب جنگی،
زبان گز
هر چیز تندوتیز یا بسیارشیرین که وقت خوردن زبان را میگزد،
رشق
تیرانداختن، با تیر زدن،
تندوتیز به کسی نگریستن،
با زبان طعنه زدن،
کرمند
تندوتیز، شتابکار، چستوچالاک: مکن امید دور و آز دراز / گردش چرخ بین چه کرمند است (خسروی: شاعران بیدیوان: ۱۷۳)،
هوز
آواز تندوتیز مانند صدایی که از ظرف فلزی برآید: باز بانگ اندر اوفتاد به هوز / آهو آزاد شد ز پنجهٴ یوز (نظامی۴: ۷۰۹)،
حاد
تند،
برنده، تیز،
قاطع،
نافذ،
تندوتیز از لحاظ طعم، زبانگز،
[مقابلِ مزمن] (پزشکی) ویژگی بیماریای که شروع ناگهانی، علائم شدید، و دورۀ کوتاه دارد،
لغت نامه دهخدا
تندتیز. [ت ُ] (ص مرکب) شتابان و خشمناک و تیزمزاج و ستیزه جو. (ناظم الاطباء). تند و تیز. رجوع به تند و تندوتیز شود.
معادل ابجد
877