معنی جاروجنجال
حل جدول
قشقرق
مترادف و متضاد زبان فارسی
دادوفریاد، غریو، غلغله، هلهله، هیاهو
کولیبازی
المشنگه، جاروجنجال، قشقرق، کولیگری
شلوغی
ازدحام، جاروجنجال،
(متضاد) سکوت
معرکه راه انداختن
2 ازدحام کردن، جاروجنجال راه انداختن
قشقرق
المشنگه، جاروجنجال، دادوفریاد، غلغله، کولیبازی
غلغله
آشوب، المشنگه، بانگ، جاروجنجال، خروش، غوغا، فریاد، قشقرق، همهمه، هنگامه، هیاهو
سکوت
خاموشی، خموشی، صمت،
(متضاد) هیاهو، غوغا، جاروجنجال، آرامش، سکون، خاموش ماندن، خاموش شدن، دمفروبستن
ترکی به فارسی
جاروجنجال
فرهنگ عمید
دادوفریاد مردم،
غوغا، جاروجنجال،
الم شنگه
دادوقال، آشوب، جاروجنجال،
* المشنگه راه انداختن (برپا کردن، درآوردن): [عامیانه] آشوب کردن، شلوغی راه انداختن، جاروجنجال برپا ساختن،
هوچی
کسی که جاروجنجال راه بیندازد و مردم را هو بکند،
پرهیاهو
جایی که در آن سروصدا بسیار باشد،
کسی که جاروجنجال بسیار کند،
داردار
دادوفریاد، سروصدا، جاروجنجال،
* داردار کردن: (مصدر لازم) [عامیانه] دادوفریاد کردن، سروصدا راه انداختن،
فرهنگ فارسی هوشیار
فتنه و غوغا، جاروجنجال
معادل ابجد
297