معنی رسل

لغت نامه دهخدا

رسل

رسل. [رُ س ُ] (ع ص، اِ) ج ِ رَسول. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (ترجمان القرآن جرجانی دبیرسیاقی ص 52) (اقرب الموارد). ج ِ رسول که بمعنی قاصد و پیغمبر است. (غیاث اللغات) (آنندراج):
امام رسل پیشوای سبیل.
سعدی.
و رجوع به رسول شود.
- ختم رسل، مراد حضرت محمد (ص) خاتم پیغامبران است. (یادداشت مؤلف):
شمسه ٔ نه مسند هفت افسران
ختم رسل خاتم پیغمبران.
نظامی.
|| ج ِ رسیل. (المنجد) (اقرب الموارد). رجوع به رسیل شود. || جاریه رسل، دختر خردسال که معجر نپوشد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).

رسل.[رُ] (ع اِ) رُسُل ج ِ رسول. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به رسول و رُسُل شود.

رسل. [رَ س َ] (ع مص) مصدر به معنی رَساله. (ناظم الاطباء). || نرم رفتن یا نرم رو گردیدن. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). رجوع به رساله و رَسْل شود. || فروهشته موی شدن. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به رَسالَه شود.

رسل. [رَ] (ع ص، اِ) سیر و رفتار نرم. (از اقرب الموارد). رفتار نرم. (منتهی الارب) (آنندراج). روش نرم. (ناظم الاطباء). || شتر نرم رو. || موی فروهشته. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). || واحد رسال. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و رجوع به رسال شود.

رسل. [رَ س َ] (ع اِ) پاره ای از هر چیزی. ج، اَرْسال. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). || جماعت. (اقرب الموارد). || شتران، و یا شتران از ده تا بیست وپنج، و کذلک فی الغنم، یا گله ٔ شتران و گوسپندان. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب). شتران چندی که هر یک جداگانه به چرا و گردش بپردازند نه بصورت قطار و گله. (از شعوری ج 2 ورق 10).

رسل. [رِ] (ع اِ) رَسْل. روش نرم. || نرمی و آهستگی و گرانباری. (از منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). و از آن است حدیث صدقه: الا من اعطی فی نجدتها و رسلها؛ یرید الشده و الرخاء. (منتهی الارب). || شیر. (ناظم الاطباء) (آنندراج) (منتهی الارب). لبن. (اقرب الموارد). || سر بازوی اسب. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (آنندراج). کنار بازوی اسب. || رفق ومهربانی. (از اقرب الموارد). و رجوع به رسال شود.


تاج رسل

تاج رسل. [ج ِ رُ س ُ] (اِخ) کنایه از رسول اکرم ص:
جمله رسل بردرش مفلس طالب زکوه
او شده تاج رسل تاجر صاحب نصاب.
خاقانی.


خاتم رسل

خاتم رسل. [ت َ م ِ رُ س ُ] (اِخ) پایان دهنده ٔ پیمبران. ختم انبیاء. آخرین پیمبر. لقب حضرت محمدبن عبداﷲ (ص) است. رجوع به محمد و به خاتم الانبیاء شود.

فرهنگ معین

رسل

(رُ سُ) [ع.] (اِ.) جِ رسول، پیامبران.

فرهنگ عمید

رسل

رسول

حل جدول

رسل

پیامبران

جمع رسول

فرهنگ فارسی هوشیار

رسل

سیر و رفتار نرم، رفتار و روش ملایم جمع رسول

فرهنگ فارسی آزاد

رسل

رُسُل، پیغمبران (مفرد: رَسُول)

گویش مازندرانی

رسل مالی

اظهار درستی و امانت داری در معامله

معادل ابجد

رسل

290

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری