معنی ریچال
لغت نامه دهخدا
ریچال. (اِ) ریچاله. به معنی ریچار است. (ناظم الاطباء) (از برهان) (از غیاث اللغات). مربا. (فرهنگ جهانگیری). مربای دوشابی. (از برهان: کامه):
زده گونه ریچال و ده گونه وا
گلوبندگی هریکی را سزا.
ابوشکور بلخی.
چنان آوریدیم چیزی حقیر
ز روغن ز ریچال و کشک و پنیر.
شمسی (یوسف و زلیخا).
ز روغن ز ریچال و پشم و پنیر
یکی کاروان ساخت آن مرد پیر.
شمسی (یوسف و زلیخا).
بتکوب، ریچالی است که از مغز گوز و سیر و ماست کنند و ترش باشد. (لغت فرس اسدی). || طعام. (شرفنامه ٔ منیری). رجوع به ریچار و ریچاله شود.
رچال
رچال. [رِ] (اِ) مربا و معجون و حلوا. (ناظم الاطباء). ریچال. رجوع به ریچال شود.
ریچاله
ریچاله. [ل َ / ل ِ] (اِ) ریچال. به معنی ریچار است. (ناظم الاطباء) (از غیاث اللغات) (از شعوری ج 2 ص 20) (از صحاح الفرس) (از برهان). رجوع به ریچار و ریچال شود.
فرهنگ فارسی هوشیار
(اسم) مطلق مربا، مربایی که از دوشاب پزند: }} او را که عفت تو شایع است. . . و لذت ریچار تو معلوم. . . {{ (روضه العقول)، مربا یا خوراکی که از چند چیز که از سازند، هر چیز که از شیر گوسفند پزند، هر سخن در هم و بر هم کلام نامربوط لیچار ریچال.
ریچال بافتن
(مصدر) مهمل گفتن سخن بیهوده گفتن.
فرهنگ معین
(اِ.) = لیچار. لیچال: سخنان بیهوده و نامربوط.
ریچال بافتن
(~. تَ) (مص ل.) (عا.) سخن بیهوده گفتن.
لیچار
(عا.) سخنان بیهوده وبی معنی، مربا. ریچار، ریچال، لیچال نیز گفته می شود.، ~ بار کسی کردن کنایه از: سخن درشت یا متلک نیش دار به کسی گفتن. [خوانش: (اِ.)]
واژه پیشنهادی
فرهنگ عمید
معادل ابجد
244