معنی سوء هاضمه
فارسی به انگلیسی
Dyspepsia, Indigestion
فرهنگ معین
(ض مِ) [ع. هاضمه] (اِ.) دستگاه گوارش و هضم غذا در بدن.
لغت نامه دهخدا
هاضمه. [ض ِ م َ] (ع ص) مؤنث هاضم. هضم کننده ٔ طعام. گوارنده. || (اِ) یکی از هشت خادم نفس نباتی است که غذا را می پزد:
نشان هاضمه طباخ و نام دافعه کناس
کز اینها قوت افزایدبرای قوت چار ارکان.
ناصرخسرو.
بس گرسنگی که سستی آرد
در هاضمه تندرستی آرد.
نظامی.
- جهاز هاضمه، دستگاه گوارش. مجموعه ٔ اعضاء که به کار هضم یاری دهند. دستگاه گوارش انسان مجرای عضلانی غشائی طویلی است که از سوراخ خارجی حفره ٔ دهانی شروع شده به سوراخ مقعد ختم می گردد و آن را مجرای تغذیه نیز میگویند. طول آن 10 تا 12 متر است و معمولاً شش تا هفت برابر طول کلی بدن میباشد. باید دانست که ماشین بدن انسان مانند هر ماشینی بتدریج که کار میکند از خود میکاهد و برای ترمیم از دست رفته و ضایعات دائمی که در اثر کار حاصل میشود و برای اینکه بدن خود را در شرایط مساعد طبیعی نگاه دارد، باید از خارج موادی به صورت غذا بگیرد. ولی این مواد خارجی طبیعت، قابل جذب بدن نمی باشند و باید قبلاً تغییراتی نموده هضم گردندو قابل جذب و نفوذ در خون باشند و این تغییرات در جهاز هاضمه صورت میگیرد و مواد غذائی جذب شده از آنجا وارد خون میگردد و به تمام عناصر بدن می رسد. دستگاه گوارش در سلسله ٔ حیوانات متدرجاً تکاملی دارد به قسمی که در حیوانات یک سلولی اغذیه یا به وسیله ٔ عمل «تراوش » به بدن جذب میشود و یا به وسیله ٔ پاهای کاذب آمیبی، جسم خارجی احاطه شده هضم میگردد و در حیوانات دیگر جهاز هاضمه ابتدا بشکل لوله ٔ بن بست بوده که مجرای دخول و خروج یکی است ودر دسته های دیگر بشکل لوله درآمده که سوراخ ورودی (دهان) و سوراخ خروجی (مقعد) بطور جداگانه دارد. این لوله ٔ هاضمه از کرمها شروع و در حیوانات پستاندار تغییراتی نموده و به صورت تکاملی خود درمی آید، به طوری که لوله ٔ هاضمه ابتدا در وسطش برجستگی ایجاد شده و تقریباً معده تشکیل می یابد، قسمت فوق معدی تقریباً میانی و مستقیم میماند که مری و حلق و دهان باشد. اینها در بالای حجاب حاجز قرار دارند. قسمت زیر معدی کشیده شده و به خود پیچیده و روده را میسازد. روده در قسمت انتهائی اش برآمدگی پیدا میکند و به دو قطعه ٔ مشخص تقسیم میگردد. قطعه ٔ اولی که درازتر و باریکتر از قطعه ٔ دومی بوده و در دنبال معده میباشد موسوم به روده ٔ نازک یا «معاء دقاق » است و قطعه ٔ دومی که کوتاهتر و عریضتر است همان روده ٔ کلفت یا «معاء غلاظ» میباشد که به مقعد منتهی میگردد. قسمت فوق معدی لوله ٔ گوارش، برای هدایت و سیر مواد غذائی بطرف معده میباشد (قسمت واردکننده). معده و روده ٔ نازک بمنزله ٔ لابراتوار بدن بوده که مواد غذائی تغییرات فیزیکی و شیمیائی یافته و در همین جاست که تحت تأثیر شیره های هاضمه قرار گرفته و غذا هضم میگردد. و به صورت ماده ٔ نرم نیم سیال گشته و بسهولت قابل جذب میگردد (قسمت هاضمه) و بالاخره روده ٔ کلفت مواد باقیمانده را از روده ٔ نازک میگیرد، و این مواد آب خود را از دست میدهند و به صورت مواد مدفوعه از مقعد به خارج ریخته میشوند. معده و روده ٔ نازک و روده ٔ کلفت در حفره ٔ بطنی لگنی و در زیر حجاب حاجز قرار دارند و با پرده ٔ صفاق مجاور میباشند. از نظر جنین شناسی، مجرای غذائی از پرده ٔ درون جلدی است، فقط دو انتهای قدامی و خلفی اصلشان ازپرده ٔ برون جلدی میباشد. دهان که از برون جلد است ابتدا به صورت فرورفتگی میباشد به نام حفره ٔ دهانی که کم کم متوجه بن بست حلقی شده و به آن مربوط میگردد. انتهای خلفی از قطعه ٔ ذنبی جنین است و این قسمت پوست شکافته شده و برون جلد کمی فرومیرود و به قسمت انتهائی روده ٔ مستقیم مربوط میگردد و مجرای مقعدی تشکیل می یابد. به دور لوله ٔ هاضمه، ضمائمی بشکل غدد وجود دارد (که ترشحات خود را در این لوله ریخته و برای هضم و جذب غذا به کار میرود، مانند غدد بزاقی، کبد و لوزالمعده) که کم و بیش دور از دستگاه گوارشی بوده به وسیله ٔ مجاری به آن ارتباط دارند. غدد بزاقی در مجاورت دهان بوده و ترشحات خود رادر این حفره می ریزند. لوزالمعده و کبد در شکم جای دارند و مجاری مترشحه ٔ آنها در قسمتی از روده به نام اثناعشر باز میشود. لوله ٔ گوارشی در سطح قدامی یا بطنی ستون مهره ای قرار داشته که توسط آن از سلسله ٔ اعصاب مرکزی جدا میباشد و از قسمتهای مختلفه ٔ بدن عبور میکند، ابتدا در صورت است و از آنجا شروع میشود و بعد وارد گردن شده و به ترتیب سه حفره ٔ بزرگ سینه، شکم و لگن را سیر میکند و کمی در زیر استخوان دنبالچه به خارج راه پیدا میکند. در گردن، مجاور با مجرای هوائی مخصوصاً با حنجره و قصبهالریه است. در سینه، در قسمت میان سینه ٔ خلفی مابین دو ریه و عقب قلب است و در شکم و لگن، مجاور با عناصر ادراری و تناسلی و عروق مهمه میباشد. بنابراین دستگاه گوارشی دارای قسمتهای زیر میباشد: دهان یا حفره ٔ دهانی، حلق یا گلو، مری، معده، روده ٔ نازک و روده ٔ کلفت و مقعد. عناصری که ضمیمه ٔ دهان میباشند عبارتند از: دندانها و سه زوج غدد بزاقی زیرزبانی و تحت فکی و بناگوشی و غددی که مربوط به روده ٔ نازکند عبارتند از: کبد و لوزالمعده و به این غدد یک عضو رگی و خونی به نام طحال ضمیمه میشود. (از کالبدشناسی توصیفی، کتاب هفتم دستگاه گوارش تألیف استادان کالبدشناسی دانشکده ٔ پزشکی صص 1-3).
- قوه ٔ هاضمه، قوه ای که غذا را پخته گرداند. گوارنده ٔ غذا. قوه ای در حیوان که طعام خورده را گوارد و یکی از چهار قوه ٔ طبیعیه ٔ خادمه است. «و هی قوه تخلع الغذاء مده المسک، صوره اللحم و الخبز مثلا و تلبسه صوره العضو». (از تذکره ٔ ضریر انطاکی ج 1 ص 13). قوه ای که طعام را نرم میکند و تحلیل میبرد. (ناظم الاطباء).
سوء
سوء. (ع اِمص، اِ) بدی. (منتهی الارب) (ترجمان القرآن) (آنندراج): نعوذ باﷲ من قضاءالسوء. (تاریخ بیهقی). فانقلبوا بنعمه من اﷲ و فضل لم یمسَسْهم سوء و اتبعوا رضوان اﷲ و اﷲ ذوفضل عظیم. (قرآن 174/3).
- دابه سوء، خروسک و مانند آن. (منتهی الارب).
- سوء اداره، بد اداره کردن.
- سوء ادب، بی ادبی.
- سوء اتفاق، پیش آمد بد.
- سوء استفاده، سوء اعتقاد. سوء اعمال. سوء انتخاب. سوءالقضا.
- سوءالحساب، عدم مغفرت. (منتهی الارب) (آنندراج).
- سوءالعین، بدی چشم. بدبینی:
پَرِّ طاووست مبین و پای بین
تا که سوءالعین نگشاید کمین.
مولوی.
- سؤالقنیه، هرگاه که مزاج از حال طبیعی بگردد و ضعف بر وی مستولی شود حالی نزدیک حال مستسقیان پدید آید طبیبان آنرا سوءالقنیه گویند و سوءالمزاج نیز گویند. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی).
- سوء تدبیر، بداندیشی. تدبیر بد: چون امیر سیف الدوله شکل حال ورکاکت عقل و فترت رای و تناقض اهوای و سوءالتدبیر آن قوم مشاهدت کرد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی).
- سوء تربیت، نیکو تربیت نکردن.
- سوء ترکیب، ترکیب زشت و نادرست.
- سوء تصادف، سوء اتفاق. پیش آمد بد.
- سوء تعبیر، بد تفسیر کردن. تعبیر بد کردن.
- سوء جریان.
- سوء حادثه، اتفاق بد.
- سوء حافظه، فراموشکاری. نسیان.
- سوء حظ، بدی بخت. بدبختی.
- سوء خلق، بدی خلق.
- سوء دماغ، مرض دماغ. (غیاث).
- سوء رفتار، بدی رفتار.
- سوء سریرت، بدطینتی. بدی طینت.
- سوء سلمان، قسمی است که بچراغ افروخته یاد کنند.
- سوء سلوک، بدرفتاری.
- سوء شهرت، بدنامی.
- سوء طریق، بدی راه و بدراهی. (غیاث).
- سوء ظن، بدی گمان و بدگمانی. بداندیشی:
بازگفتی حزم سؤالظن توست
هرکه بدظن نیست کی ماند درست.
مولوی.
- سوء عمل، بدی عمل. سوء رفتار.
- سوء قصد؛ سوء قصد نسبت بکسی کردن، قصد جان وی کردن.
- سوء قضا، بدی سرنوشت.
- سوء کلام، حرف بد و سخن باطل:
چشم گوید غمزه کردستم حرام
گوش گوید چیده ام سوءالکلام.
مولوی.
- سوء مزاج، مرضی. بیماری. (غیاث). بدی مزاج.در نزد پزشکان مرضی است ویژه که مخصوص اعضاء مفرده میباشد. (از کشاف اصطلاحات الفنون). اسباب زکام و نزله... دو نوع است یکی این است که هرگاه که اندر دماغ سوءالمزاج گرم پدید آید. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی): بر عقب وصول او بهاءالدوله را سوء مزاج حادث شد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی).
- سوء نیت، بدی نیت.
- سوء هاضمه، ناگوار هضم.
- سوء هضم، ناگوارد. (یادداشت بخط مؤلف). نگواردن. در نزد پزشکان عبارت است از اینکه غذا چنانکه باید و شاید بطور کامل هضم نشود. (یادداشت بخط مؤلف).
|| مرضی است مخصوص. رجوع به سوء مزاج و کشاف اصطلاحات الفنون شود.
|| آتش. || اندوه. (منتهی الارب) (آنندراج). || برص. (آنندراج). پیسی اندام از مزاج. (منتهی الارب). تغیر مزاج بسوی ردأت. (آنندراج). || ضعف بینایی. || خیانت. || آفت هرچه باشد. (منتهی الارب). هر آفتی و مرضی که باشد. (آنندراج).
سوء. [س َ] (ع مص) غمگین کردن. (ترجمان القرآن) (تاج المصادر بیهقی). اندوهگین کردن. (آنندراج) (منتهی الارب) (صراح اللغه) (المصادر زوزنی).
فرهنگ فارسی هوشیار
دستگاه گوارش که شامل دهان و حلق و مری و معده و روده هاست
سوء
بدی و بی ادبی، سوء اتفاق، پیش آمد بد
جهاز هاضمه
دستگاه گوارش
قوت هاضمه
زورگوهاراک نیروی گوار نیروی همساز
فرهنگ عمید
هاضم
مترادف و متضاد زبان فارسی
گوارش، گوارنده، هضم
فارسی به ایتالیایی
indigestione
حل جدول
دستگاه گوارش بدن انسان
معادل ابجد
917