معنی فترت
لغت نامه دهخدا
فارسی به انگلیسی
Interim, Interruption, Recess
فرهنگ عمید
سستی، کندی، بازماندگی، ضعف،
(اسم) [قدیمی] زمانی که حکومت یا دولتی از میان رفته و هنوز دولت دیگری به جای آن برقرار نشده،
(اسم) مدت و فاصلۀ میان دو واقعه، بهویژه مدت تعطیل مجلس شورا،
فرهنگ فارسی هوشیار
فرهنگ معین
(اِمص.) سستی، ضعف، زمان بین دو نوبت تب، مدت زمان بین ظهور دو پیامبر یا بر تخت نشستن دو پادشاه. [خوانش: (فَ رَ) [ع. فتره]]
حل جدول
مترادف و متضاد زبان فارسی
ایستایی، توقف، سکون، کندی، وقفه، سستی، ضعف
فرهنگ فارسی آزاد
فَترَه (فَترَت)، ضعف و سستی، آرامش و سکون، عدم فعالیت و فقدان حدّت و شدت، دوره موقع و زمان، فاصله بین دو امر یا دو واقعه مثل فاصله بین دو تب نوبه ای یا فاصله دو دوره کار یک مجلس یا فاصله بین دو پیغمبر و دیانت (جمع: فَتَرات)،
انگلیسی به فارسی
معادل ابجد
1080