معنی قاپو

لغت نامه دهخدا

قاپو

قاپو. (ترکی، اِ) دروازه. (آنندراج).


علی قاپو

علی قاپو. [ع َ] (اِخ) عالی قاپو. عمارتی است تاریخی در اصفهان. رجوع به اصفهان و به عالی قاپو شود.


تخته قاپو

تخته قاپو. [ت َ ت َ / ت ِ] (ص مرکب) دهقان. که در خانه زندگی کند. شهری. روستایی. روستانشین. حضری. قراری. شهرنشین. ساکن حضر. ساکن شهر. شهرباش. مَدَری، مقابل بدوی و بادی و بادیه نشین.


عالی قاپو

عالی قاپو. (اِخ) نام قصری است از قصور صفویه واقع در میدان شاه اصفهان. و دارای بنای عالی و مرتفع و تاریخی است که همه ساله مسافران و سیاحان خارجی از آن دیدن میکنند و بنابر مشهور تکمیل آن به دست شاه عباس بوده است. رجوع به اصفهان شود.


داش قاپو

داش قاپو. (اِخ) دهی است از دهستان انگوت بخش گرمی شهرستان اردبیل. واقع در 42هزارگزی شمال باختری گرمی و 30 هزارگزی شوسه ٔ گرمی به اردبیل. جلگه، دشت گرمسیر و دارای 83 تن سکنه است. آب آن از چشمه و رود درآورد، محصول آنجا غلات و حبوبات، شغل اهالی آن زراعت و گله داری و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).

حل جدول

قاپو

دروازه

در بزرگ


عالی قاپو

از عمارت های صفویان

فرهنگ معین

قاپو

[تر.] (اِ.) دروازه.


تخته قاپو

(~.) (ص.) ساکن در نقطه معین.

فرهنگ عمید

قاپو

در، در بزرگ، دروازه،


تخته قاپو

ساکن شهر یا ده،

فارسی به انگلیسی

فرهنگ فارسی هوشیار

قاپو

ترکی دروازه (اسم) دروازه در بزرگ.


تخته قاپو

ترکی ماندگاری: از جایی به جایی باز ایستادن و ماندگار شدن (اسم) ایل را خانه نشین و ساکن ده و شهر کردن اسکان عشایر و ایلها.

معادل ابجد

قاپو

109

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری