معنی قبرکن
لغت نامه دهخدا
قبرکن. [ق َ ک َ] (نف مرکب) گورکن. حفار. کسی که حفر گور میکند. (ناظم الاطباء). آنکه قبر کند. (آنندراج). لاحد.
ضارح
ضارح. [رِ] (ع ص، اِ) ضریح ساز. || گورکن. قبرکن.
لاحد
لاحد. [ح ِ] (ع ص) قبرکن. لحدساز:
عاقلان بینی به شادی بهر آن در هر مکان
لاحدان بینی به رنج از بهر این در هر دیار.
سنائی.
|| قبرٌ لاحد؛ گور بالحد. (منتهی الارب).
فارسی به انگلیسی
Gravedigger
فرهنگ عمید
کسی که برای مردگان قبر میکند، کنندۀ قبر، گورکن،
حل جدول
نباش
مترادف و متضاد زبان فارسی
فرهنگ فارسی هوشیار
فرهنگ معین
معادل ابجد
372