معنی قریه

فارسی به انگلیسی

فارسی به عربی

قریه

قریه

لغت نامه دهخدا

قریه

قریه. [ق َرْ ی َ] (اِخ) یمامه را گویند. (معجم البلدان).

قریه. [ق َرْ ی َ / ی ِ] (از ع، اِ) ده. دیه. دهکده. || شهر. || هر جائی که مسکن و مأوای مردمان باشد و دارای بناهای چندی بود متصل و پیوسته به هم. ج، قری. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء).


قریه ٔ عاریم

قریه ٔ عاریم. [ق َرْ ی َ / ی ِی ِ ؟] (اِخ) همان قریه ٔ یعاریم است. (کتاب عزرا 2:25) (قاموس کتاب مقدس). رجوع به قریه ٔ یعاریم شود.


قریه ٔ بعل

قریه ٔ بعل. [ق َرْ ی َ / ی ِ ی ِ ؟] (اِخ) (شهر...) (صحیفه ٔ یوشع 15:6 و 18:14). همان قریه ٔ یعاریم است. (قاموس کتب مقدس).


قریه ٔ سنه

قریه ٔ سنه. [ق َرْ ی َ / ی ِ ی ِ ؟] (اِخ) همان قریه ٔ سفر و دبیر است، مقابل صحیفه ٔ یوشع (15:15 و 49 و داود 1:11). (قاموس کتاب مقدس).

فرهنگ معین

قریه

ده، دهکده، شهر، جمع قری. [خوانش: (قَ یِ) [ع. قریه] (اِ.)]

فرهنگ عمید

قریه

آبادی بزرگی که دارای خانه‌های بسیار و مزارع باشد روستا، ده،

فرهنگ فارسی هوشیار

قریه

دهکده، شهر، هر جائی که مسکن و ماوای مردمان باشد و دارای بناهای چندی بود، متصل بهم


هم قریه

همروستا دو یا چند تن که دریک قریه سکونت دارند.

فرهنگ فارسی آزاد

قریه

قَریَه، ده، شهر... (جمع: قُری)،

فارسی به آلمانی

قریه

Dorf (n), Ortschaft (f)

حل جدول

قریه

ده،دهکده

روستا

مترادف و متضاد زبان فارسی

قریه

آبادی، ده، دهات، دهکده، دیه، رستاق، روستا، قصبه

معادل ابجد

قریه

315

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری