معنی لحظات
لغت نامه دهخدا
لحظات. [ل َ ح َ] (ع اِ) ج ِ لحظه.
فرهنگ فارسی آزاد
لَحظَات، نگاه ها، نظرها، لحظه ها، عنایات، توجهات (مفرد: لَحظَه)،
فرهنگ عمید
لحظه
حل جدول
فرهنگ فارسی هوشیار
(تک: لحظه) : زیر نگاه ها نیسنگ ها لخت ها
فارسی به عربی
واژه پیشنهادی
لحظات تصویر
لحظات تصویر
اثری از ادیت وارتن نویسنده زن آمریکایی
لحظات بحرانی
انگلیسی به فارسی
لحظات آخر
سوئدی به فارسی
میزان کردن ساعت، لحظات اخر،
عربی به فارسی
میزان کردن ساعت , لحظات اخر
اسپانیایی به فارسی
میزان کردن ساعت، لحظات اخر.
معادل ابجد
1339