معنی متفنن
لغت نامه دهخدا
متفنن. [م ُ ت َ ف َن ْن ِ] (ع ص) رجل متفنن، مرد ذوفنون. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). مرد ذوفنون که دارای علوم و فنون وصنایع گوناگون باشد. (ناظم الاطباء). || کسی که بوالهوسی میکند و هر کار و دانشی را تمام ناکرده و به انجام نارسانیده به کار و دانش دیگر می پردازد. (ناظم الاطباء). || به علوم و فنون مختلف اشتغال ورزنده. || گونه گون شونده. || ببازیها و سرگرمی های گوناگون مشغول شونده.
یفن
یفن. [ی ُ] (ع ص، اِ) مردمان پیر. (ناظم الاطباء) (آنندراج). سخت پیر. (یادداشت مؤلف). ج ِ یَفَن. (منتهی الارب). || متفنن یعنی مردمان ذوفنون. (ناظم الاطباء). متفنن. (منتهی الارب).
ابراهیم سوسی
ابراهیم سوسی. [اِ م ِ] (اِخ) عالم متفنن مغربی در قرن یازدهم هجری، از مردم مراکش. در فقه و نجوم و ادب مهارت داشت و به سال 1077 هَ.ق. در مکه وفات یافت.
کندی
کندی. [ک ِ] (اِخ) علی بن مظفربن ابراهیم کندی (640-716 هَ.ق.). وی مردی ادیب، متفنن، عارف به حدیث و قراآت بوده است و در دمشق درگذشته. او راست: «التذکره الکندیه » و همچنین او را اشعاری است. (از اعلام زرکلی ج 2 ص 700).
بالقانی
بالقانی. (اِخ) ابوالفتح محمدبن ابی حنیفه النعمان بن محمدبن ابی عاصم بالقانی معروف به ابوحنیفه از علمای متفنن بود و عادت به شرب مسکر داشت. (از لباب الانساب ج 1 ص 91). ابومظفر عبدالرحیم بن ابی سعد سلمانی ازو نام برده است. (از معجم البلدان).
فارسی به انگلیسی
Dilettante
فرهنگ عمید
کسی که از روی تفنن و اتفاقی به کاری میپردازد،
حل جدول
فرهنگ فارسی هوشیار
فرهنگ معین
کسی که حرفه های گوناگون بلد باشد، کسی که به کاری یا هنری از روی تفنن بپردازد. [خوانش: (مُ تَ فَ نِّ) [ع.] (اِفا.)]
فرهنگ فارسی آزاد
مُتَفَنِّن، ماهر در فن یا صنعت، مراعات کننده اسلوب صحیح (در عمل یا قول)، متنوع در فنون،
مترادف و متضاد زبان فارسی
بازیدوست، سربههوا، تفننجو، شیطان، متفنن،
(متضاد) آرام، عاقل، معقول
معادل ابجد
620